یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

درد

اوّلین قلم
حرف حرفِ درد را
در دلم نوشته است
دستِ سرنوشت آن را
با گِلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد ..
رنگُ بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگُ بوی غنچه را از برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد ..
حرف نیست
نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟!



قیصر امین پور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد