یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

لبم تبخال زد از گرمی حرفی که من دارم

لبم تبخال زد از گرمی حرفی که من دارم
تمام سینه را شستم به سر برفی که من دارم
نگاهت می کنم اما که لال است این زبان من
چه می خوانی ازین آرامش ژرفی که من دارم
تمام سال بودم غرق صرف ونحو اندامت
مضارع نیست یاماضی چنین صرفی که من دارم
بیا از گوشه ای رد شو فقط خود را نشانم ده
تو خواهی بست طرفی راازاین طرفی که من دارم
شرابم ده ومستم کن که عقلم را زبون سازم

بیا ساقی که خم میکده است ظرفی که من دارم
کشیدم روی بوم دل لب وچشم و سر و گونه
چه نقشی آفریدم به؛  به شنگرفی که من دارم
بگو الیاس حرفت را نگویی درد می گیری
لبم تبخال زد از گرمی حرفی که من دارم

الیاس امیرحسنی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد