ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
من لُرم اهلِ دورودم و بسی دلشادم
عاشقِ شعرم و از غصه و غم آزادم.
من لری ساده ام و ساده سخن میگویم
تا که معنای اصالت نرود از یادم .
ناظمی عاشقم وشعر بوَد معشوقم
کودکی بیش نبودم که به اودل دادم
آرزویم همه این است که شاعر باشم
تا به هر جمع بخوانند همه استادم.
لیک افسوس بسی مبتدی وناچیزم
من چگونه به چنین فکرِعبث افتادم.
شاعری، کارِ منِ ناشیِ این ره نبوَد
که نه این سایت بوَد کوه ونه من فرهام.
(تکیه برجای بزرگان نتوان زدبه گزاف)
من چرا جای بزرگانِ ادب لَم دادم.؟
ناظمی خون جگرم شعر رهایم کرده
هرچه فریاد زنم کس نرسد بردادم.
دفترِ شعرِ مرا شعر به آتش زدو رفت
تا که یادش رَوَد از فکر ِمن و از یادم.
شُکرِ بسیار که من کوره سوادی دارم
تا که این مِعر فرستم به بر ِ استادم.
مژده دادندبه،پرویز،که شاعرشده ای
گفت دیراست دگر،ازتب وتاب افتادم
پرویز مهرابی
کلمه
سختگیرترین شاعر را میکُشد
و این شعر
طولانیترین سکوت من است
دهانم را میبندم
و کلمات را از جیبم در میآورم
مثل کاکتوسی
که یکی از ساقههایش را
در گلدان خود دفن کرده
و به پایش آفتاب میریزد
دستانم را پیدا میکنم در جیبهایم
برای خوشنقشترین پرنده
قفسی در آسمان میسازم
برای زیباترین گل
گلدانی در دشت میکارم
و برای تنهاترین انسان
قبری در شهر میکَنم
در سرزمینِ پر از زندانی،
زندان آزادترین جاست.
اتابک عظیم زاده
کو پاک کنی که پاک کنم سایه خود ز روزگار
انکار کنم که بوده ام بر اریکه زمین ماندگار
هر کس که پرسید ز من مگوئید که بود
گر نشان گرفتند گوئید گردید رستگار
عبدالمجید پرهیز کار
می شود آیا
با شومینه ای گرم شد
که مرگ درختان را
به یادم می آورد
و یا روی بالشی
خواب پرواز را دید
که هزاران پرنده
در آن دفن شده اند ؟
بهنازخدابنده لو
مرا به نشانی از خود دلخوش کن
که بدانم تو هم
اندکی دلت برایم
تنگ شده است..
مجید جاوید
دریا تن طوفانی خود در آغوش ساحل کشید
لب خشکیده ی خود از لب ساحل نوش کشید
گرچه دریا درونش آشفته و اسمش آرام بود
موج موج دلش آرام شد و در دل ساحل چکید
دانیال رحمانی