ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نه عاشق میشوی نی یار و همدم
شدی پنهان درون لاکی از غم
تو خورشیدی، خودت باید بخواهی
مشو مردم گریز و برج ماتم
ز جا برخیز و شادان باش و خندان
بزن بوسه رخ یاران، چو شبنم
بیا بیرون ز خانه نازنینم
ببر لذت از این باران نم نم
اگر خوب و اگر بد، میرود عمر
نخور غم آن بود بیش، این بود کم
دو روی سکه را دیدی همه هیچ
بود این زندگی یک لحظه و دم
فروغ قاسمی
تلخ این است که یار باشد و تنها باشی
پی عشق باشی ببینی تهیست یار ز آن
تو بمانی و دلت هر شب در غم باشی
عشق شاید همین بوسه به پیشانی هاست
ای دریغا تو چرا بی یار و یاور باشی؟
چه حضوریست اگر ناز و نوازش نشوی؟
در جوارت باشد و بی سر و سامان باشی
ما همه زیسته ایم تا عشق را باور کنیم
گر نباشد عشق، نشود جای درستی باشی
تو اگر جویای عشقی و نداری آن را
یحتمل معشوقه و یار دگری میباشی
میترا هوشیار جاوید
من به دریای جهان چون بادم
روی یک شیشه ی تر چون آهم
آمدم، زیسته ام، خواهم رفت
نی ام آن کوه که من یک کاهم
غلامرضا خجسته
این دفتر شعر بعد ما نا نوشته شود
اوراق دل نوشته ها از قلم خسته شود
ای کاشک دوستی ها چون کتاب عشق
پس از این همچنان آراسته پیوسته شود
عبدالمجید پرهیز کار
هوایت با دلم سرد است میدانم که میدانی
تمامِ روز من زرد است میدانم که میدانی
تویی افسانهی چشمم؛ منم شبگردِ چشمانت
نوای نایِ من درد است میدانم که میدانی
تویی آن آرزوی رفته بر باد من ای عشق
دلم اهواز پر گَرد است میدانم که میدانی
دلم بازندهی سیب است یا گندم نمیدانم
دلم چون تختهی نرد است میدانم که میدانی
خدایم در قمار عشق از من باخت امّا حیف
جواب عاشقان طرد است میدانم که میدانی
پناهش دادم امّا عشق شد ویرانگر جانم
عجب این عشق نامرد است میدانم که میدانی
پناه چشم گریانم نگاه بیقرارت شد
برایم او دعا کردَ است میدانم که میدانی
ضیغم نیکجو وکیل آباد
تو را پندی دهم، پندی گهربار
همین جا هم باشد جنت و نار
ز ترس گرسنگی وجدان مرنجان
تو را روزی رساند در شب تار
منصور نصری