یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

می شود آیا با شومینه ای گرم شد

می شود آیا
با شومینه ای گرم شد
که مرگ درختان را
به یادم می آورد
و یا روی بالشی
خواب پرواز را دید
که هزاران پرنده
در آن دفن شده اند ؟


بهنازخدابنده لو

بیا زندگی کنیم

بیا زندگی کنیم
در گیر و دار این جنگ ناتمام
قصه‌ی تکراری هزارو یک شب دنیا
بدون من و تو هم ادامه دارد
بیا بخندیدم
بر لوح ناجور دنیا
یک قلم مو به من بده
تا قشنگترین انحنا را
بر چهره دنیا بکشم
اندکی بنشین و به
موسیقی گوش نواز دنیا
دل بسپار
آب،نسیم،باد،
هر یک با تو حرف می‌زند
کافی ست گوش بسپاری،،،
بیا زندگی کنیم

بهنازخدابنده لو

سر زنگ انشا

سر زنگ انشا
بچه ها در هیاهوی کلاس
گرم صحبت بودن
که معلم برخاست
روی تخته سیاه
با همان خط قشنگ
زندگی چیست،نوشت
و یکایک ازما خواست بگوییم که چیست؟
یکی از جا برخاست وگفت
زندگی اجبار است،
یک حضور بی میل
پر درد ،پر سختی ،پر صبر
ما چه دانستیم از روز ازل
که چه ها می‌بینیم.
مست دنیا بودیم و نمی‌دیدیم که
زیر بار غم دنیا
اخرش،می‌میریم
دیگری گفت به او
زندگی یک بازیست
هرکسی مهره خود می‌ریزد
تو فقط بازیگر این میدانی
من سراپا درفکر که چیزی گویم
که معلم سمتم آمد
با همان لبخند گفت
تو بگو جان دلم
زندگی چیست که اینگونه تو را غرق تفکر کرده
همه ذهنم درگیر
که چه هست فلسفه ی ناب وجود و هستی
من نه فیلسوفم که
بگویم از اصل وجود و هستی
و نه شاعر که
بگوییم شعری پر احساس لطیف
پر زیبایی دنیا پر مَستی
من فقط میدانم زندگی
ساده تر از
جدول ضرب دبستان ماند
که همه بر آن فائق شده ایم
همه از بهریم آن را


زندگی مثل نسیم خنک دم‌ِصبحِ بهار
مینوارد جان را
مثل خواب سرَ بامِ شبِ تابستان است
مثل داستانِ مادربزرگ
ساده و آرام است
گرچه گاهی مثل قهرِ باد
درمیان شاخه ها
تند و ناآرام است
زندگی مسئله ای آسان است
زندگی را باید فهمید


بهنازخدابنده لو