یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

من از تو با تو سخن می گویم

من
از تو با تو
سخن می گویم
که آتشی و آب
که لذتی و هراس
که آینه ای وحسادت واژه کوچکی از نقاب توست
من از تو با تو
ای سنگ و شبنم
که از هرطریق بردلم نشستی
شکستی
سخن می گویم


ابوطالب احمدی

در من فراریی زندانی ست

در من فراریی زندانی ست
در من خنیاگری به بغض نشسته
در من چنگیزی می کاود
در من بیژنی در چاه است
در من فرهادی ست بی تیشه
در من خسرویی ست بی شیرین
در من رها یی ست اسیر

من فریادی خفته ام
سکوت کن بر همه اندوهم
امشب هم ستاره ای افتاد
که من نبودم


ابوطالب احمدی