یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تو از من نپرس

تو از من نپرس
ازخودت بپرس کجایی
که من
گم شده ام
لعنت به این فراموشی بعداز تو


ابوطالب احمدی

آنقدر پای بداهه هایم

آنقدر پای بداهه هایم
احساس به خرج دادی
تا عاشقم کردی
دلم برای بداهه های نگاهت
تنگ است
سری نمیزنی؟


ابوطالب احمدی

خواهش نکن

خواهش نکن
دنیایی شده ای برای خودت
نمی توانم
از دنیا بگذرم


ابوطالب احمدی

جنگل ندارد زبانی مگر عریانی

جنگل ندارد
زبانی مگر عریانی
باگیسوانی آشفته
رقصان
وچشمانی سبز
که طعنه به دریای آسمان زده است
سکوتم را بکش
با فریاد
دکمه هایت خود اشارتی دگرگونه است


ابوطالب احمدی

رد تو

رد تو
درست مثل رد پای ماهی
برآب است
خودت رانشان بده
شب شد


ابوطالب احمدی

باید که باتو به جنگل زد

باید که باتو
به جنگل زد
با چشمان وحشی سبزی که
فقط مرا گم میکنند


ابوطالب احمدی

تاب نیاوردی2/2

تاب نیاوردی
حق داری
این سراشیب هیجان ندارد
بامن قدم زدن
فقط می ترساندت
نه
اصلا چرا قدم بزنی
نیاز من
بی نیازی تو
به هم نمی آید
آرامش
تو
واین همه تشویش
این همه آشوب
دریایی که فوران میکند
درست مثل آتشفشان
به هم نمی آیند
تصورکن
دیروز من همان جا بودم که تو ایستاده ای
امروز
موج
تلاطم
آتش فشانی
درمن است
حتی نمی بوسمت
نسوزی
وگرفتار گرداب نشوی
فقط نگاه کن
چقدر
موج
واین فوران
ازآنجاکه توهستی زیباست
نقاشی ت رابکش
دوستت دارم
جلو نیا..

ابوطالب احمدی

کلاغ ها از شهر گذشتند

کلاغ ها
از شهر گذشتند
وقتی
درسفره ی کسی
پنیری نمانده بود


ابوطالب احمدی