ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
گاهی که پنجره هوس باغ می کند
تا میله های سرخ تنش داغ می کند
باید پرید تا به سراغاز خواستن
این است قلب و خاطرِ مشتاق می کند
حرف از فروغ و نور چراغ و زمانه نیست
هر کس درون داریه اشراق می کند
باید درون شعله بسوزد.. درون جمع
هرکس توتون خویش اگر چاق می کند
گاهی گرسنگی ست خلوص و سَرِ حضور
غیر از وفاست هرچه که او واق می کند
پست است آنکه داد تو را داد می زند
از روی ترس بوسه به شلاق می کند
باید که زخم خورد و نمک سود شد... که شد
چون پوست ها به چرم که دباغ می کند
چون بذل تکه نان به سگان است ای رفیق
آنی که روز و در ملع انفاق می کند
اشکی که ریخت از دل مظلوم در خفا
هوشدار مثل آهِ پدر عاق می کند
انسان هوشیار همیشه صدای حق...
را بین شرح شایعه سنجاق می کند
برهان جاوید