ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ای آتشین آب
آهای ای شراب ناب
یادت باشد عمری ،
شق و رق بودم واما اکنون ،
منَ فرتوت وخرف
مثل گوشتی خامم.
مثل حوضی بی آب،
درگوشه انزوای خود آرامم
صبح خواب ،
شب بی خواب
پی دندان فرورفته درآب
چاشت خودرا خوردم
راستی دیشب من،
خواب دیدم مردم
ترسم اینست که باز آن دنیا،
یک نفر حق مرا خواهدخورد
توخودت می دانی
من گلی بودم شاد
ولی بی رخصت باد،
زانچه می ترسیددل
صددریغ آن رخداد
حالیا خوب ببین
که چه سان پژمردم
ومرا باتو وخلقی بامن
حال دیگر کاری نیست
ومراجزغم واندوه بشر یاری نیست
یاری نیست
دوش گفتی چه خبر؟
به توگفتم که گرفتاری نه
به توگفتم که پرکاری نه
به توگفتم که بیگاری نه
بتو گفتم که گرفته حالی
مدتی هست نکردم کاری
مدتی هست نرفتم جایی
مدتی هست نگرفتم پایی
مدتی هست نزدم من بالی
مدتی هست که ازجانب من
هیچکس را نه خیراست ونه شر
به توگفتم توببر
تونبردی اما ،
زورق مرگ مرا خواهدبرد.
ناظر توحیدی ثمرین
چمدانم را بسته بودم.
ازتپش قلبم
فهمیدم ,
چشمهایش
حرف تازه ای دارد.
می خندد.
و می دانم
که
هرلبخندی , فریب نیست.
شب
صدای ماه را
به تماشا نشسته اید؟
ازعشق می گوید.
و
حرف هایش ,
بوی خورشیدی را میدهد,
که
به زودی
همین فردا
ازراه میرسد.
ناظر توحیدی ثمرین
تو که یک عمر
دم از
صلح زدی
میدانی ؟
حاصل با من دیوانه نبودن
جنگ است.
ناظر توحیدی ثمرین