-
به پیش زنان خردمند درود
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1404 12:11
به پیش زنان خردمند درود جهان خرمی را ز انان ربود جهان از خردمندی بانوان به اوج تمدن رسیدان زمان به معراج رفت ز دامان زن که ان نیک فرزند پاکیزه تن کسانی به سبک و به افکار خود چنین و چنان گفت و تفسیر نمود یکی گفت این زوج از یک تن است یکی گفت تقدم از ان زن است یکی گفت زنان را نباید شمرد که بر تر زمردان هر جا که بود یکی...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1404 12:09
-
بهم گفته بودی با من میمونی
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1404 12:07
بهم گفته بودی با من میمونی نزن زیر قولت میمیرم میدونی چشام ابری میشه بهت وصل جونم یه دیوونه میشم نباشی تو خونم.. تو خونم دلم تنگ شده برای اون چشمات بگیر دستمو باز تو با همون دستات نه فرصتی نداره دل دیوونم آخه وقتی کنارمی من آرومم .. آرومم « قسم خورده بودیم ما با هم میمونیم یه عمری عاشق هم اگه زنده بمونیم نباشی تو...
-
زمستان تمام شد،
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1404 12:06
زمستان تمام شد، اما سرما هنوز در جان کوچهها باقیست. گرچه خورشید آمده، اما اجاقها خاموشاند، و سفرهها، سایهای از نان را دیگر نمیشناسند. زمستان تمام شد، اما درد، چیزی نیست که با فصلها تمام شود؛ درد، در چروکهای پیشانی پدر جریان دارد، در دستان خالی مادری که هر شب با قصهای از آینده فرزندانش را میخواباند. زمستان...
-
بهار
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1404 12:04
-
یک پیله نوزادم
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1404 12:03
یک پیله نوزادم مرموز و خیال انگیز فردایِ خوشِ باغم در بستری حاصل خیز یک دشتِ پر از شعرم خشکیده شوم حتی بی چون و چرا ثبتم، در حافظه پاییز پروانه آزادم، از فهمِ تو دورم من از حال به آینده، یک راهِ عبورم من فرزانه فرح زاد
-
گفتی غزل بگو ، غزل من ، چرا غزل ؟
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1404 12:02
گفتی غزل بگو ، غزل من ، چرا غزل ؟ تا میشود مغازله فرمود در عمل بیهوده است دغدغه وزن و قافیه مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل شعر و غزل زبان زمان فراق بود حالا که در کنار منی ، بوسه و بغل سر تا به پا تو خود غزل نا سروده ای وقتی که اصل هست عزیزم چرا بدل ؟ چشم شراب گون توخالی من الکحول لبهای دلفریب تو احلی من العسل از ماذن نگاه...
-
مهـرِ مولا کـرده ماوا در دلـم
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1404 12:01
مهـرِ مولا کـرده ماوا در دلـم واله ام کرد و ولا هم حاصلم او علی مـردِ کلام و هم عمل رهـروم در راهِ او گـر عاملـم شعر بی نقطه تقدیم به مولا امیر مومنان حضرت امام علی علیه السلام سلیمان ابوالقاسمی
-
اگرچه شاخه هایم
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1404 11:59
اگرچه شاخه هایم در هجومِ عقده های خالی از احساس ویرانند خودم در دیده های قفل و خنثی ی حقارت بار خشکیدم در این بیشه تبرها، با تن عریان ِ من هم دشمنی دارند چه تنها رو به روی تازیانه قد عَلَم کردم برایم تلخ وسنگینِ است در این وادی همه در آرزوی مرگ من، تا صبح بیدارند.. نمیدانند ولی..! من باورم محکم به خاک و ریشه ام ثبت...
-
شده ام مردابی
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1404 11:58
شده ام مردابی زخمی عشق خسته در خود با گل بوته نیلوفری خاطرات به عمق فاصله ها مصلوب اعتماد... نه دل خشک شدن دارم نه هوای دریا شدن تورج آریا
-
دست در دهان می اندازم
شنبه 2 فروردینماه سال 1404 12:30
دست در دهان می اندازم بالا بیاورم خود را پوست اندازی کنم از این سرزمینِ متروک بی آه و عشق! خودم را پهن کنم روی آرزوهای شیک زیر آفتابِ داغ حسرت انقدر طلوع را کش دادهاند نزدیک غروب است و هنوز خورشیدی نیامده است و روزهای خاموش چون گرگ های گرسنه عمر به غارت میبرند بی آنکه چوپانی هی هی کند...! صورتم را سیاه کردهام تا...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
شنبه 2 فروردینماه سال 1404 12:28
-
پهلو گرفته بود
شنبه 2 فروردینماه سال 1404 12:26
پهلو گرفته بود با دستی به پهلو کوچه ی خلوتی که تا نیمه خم بود با فانوس بیماری به دست کاش ماه را نشان می کردی شاید سرنوشت خواب های بنفشم اتفاق بیفتد فروغ گودرزی
-
نبینم دل دلخوره
شنبه 2 فروردینماه سال 1404 12:24
نبینم دل دلخوره ولش کن طفلکی رُو بذار مثلِ کام ، شیرنی بخوره خرِ جهلو بذار بِرِه توو بهار از کِی تووی آغُله ؟ براش ازخدا بگو ازخدای مهربون ریاکارا تووی چشم دیگرون ، همون بهترینو کردن عینهو، لولو خورخوره دنیا مملو از گُله پَری هنوز سوگله تا کِی یکریز آبغوره ؟ بذار بِرِه تَن روو تپه های ، سبزِ مخملی بذار هِی غلت بخوره...
-
یاعلی
شنبه 2 فروردینماه سال 1404 12:23
-
خنده هایم عصبی بود،نمی فهمیدند
شنبه 2 فروردینماه سال 1404 12:22
خنده هایم عصبی بود،نمی فهمیدند گریه ها نصف شبی بود ،نمی فهمیدند هر چه می گفتم از احوال خودم،انگاری من زبانم عربی بود، نمی فهمیدند شکیلا اسماعیلی
-
هرگز هم بستر پاییز مشو
شنبه 2 فروردینماه سال 1404 12:21
هرگز هم بستر پاییز مشو که تو را آبستن درد کند دوست آغوش مادری باش که نامش بهار است و گل ها را متولد میکند. معصومه داداش بهمنی
-
به یاد دارم،
شنبه 2 فروردینماه سال 1404 12:20
به یاد دارم، در محلهء قدیم دوران کودکی کوچه ای بود با دیوارهای کاهگلی که از گُردهء آن آویخته بود درخت تاکی پر بار. در شکاف دهانْ گشودهء دیوار باد می چرخید و پراکنده میکرد به هر سوی اجساد مورچه های زرد و سیاهِ بر جای مانده از نبردی بی امان را. با خود می اندیشم، بدا به حال مورچگان که در هیچ کجای تاریخ نانبشته شان، نامی...
-
آمد بهار ای دوستان خیزید سوی بوستان
شنبه 2 فروردینماه سال 1404 12:19
آمد بهار ای دوستان خیزید سوی بوستان اما بهار من تویی من ننگرم در دیگری آمد بهار مهربان سرسبز و خوش دامن کشان تا باغ یابد زینتی تا مرغ یابد شهپری محمد چکاوک
-
به حسودان که بر من حسادت کنند
شنبه 2 فروردینماه سال 1404 12:18
به حسودان که بر من حسادت کنند دعا دارم از دل، به صد راستی و پند خدایا، به هر آنکس که از بخت من گرفتار کین است و پر دلگزند چنان ده به او کامیابی و بخت که از حسدش دور گردد زمن به او آنچنان عزت و فتح ده که چشمش نماند به راهی نژند که در اوج شادی، به یاد آردم نه از روی نفرت، نه با رنگ و بند عطیه چک نژادیان
-
میتوان از دست خدا تقلبی گرفت
جمعه 1 فروردینماه سال 1404 12:44
میتوان از دست خدا تقلبی گرفت. میتوان ازروی نقش ابر ها عکسها گرفت ابرهای سفیددر میان ابی اسمان گه تیره به رنگ دودی گه اسمان به رنگ عشق وشادی گه مالامال از غم واندوه زیادی همچوزندگی ادمی .......ا مهرناز پورداننده
-
ترس از آینده و دلواپسی از پس دارد
جمعه 1 فروردینماه سال 1404 12:41
ترس از آینده و دلواپسی از پس دارد آنکه در ذهنِ خودش دشمنِ بیکس دارد هرکه از چشم بیفتدبه دل افتاده تر است چه کسی چشم به افتاده یِ نارس دارد؟ روی باز و لبِ خندان و دلی شوریده وصف آن است که معشوقه یِ ناکس دارد حرفِ استادِ عزیز است به باغی نروید: که به جای گل و ریحانه،خز وخس دارد! هر چه خاکسترِ دیوانه به دارش بزنید که...
-
یاعلی
جمعه 1 فروردینماه سال 1404 12:41
-
ژرفا که حال من در این لحظه در گذر است
جمعه 1 فروردینماه سال 1404 12:39
ژرفا که حال من در این لحظه در گذر است هر چه بگذرد از زندگی، تنها یک رهگذر است در این حال ژرفا، گمگشتهام در افکار بیپایان گویند ز حال و احوال من، چون مجنونی بیجان سیما دهقانی
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
جمعه 1 فروردینماه سال 1404 12:37
اللهم عجل لولیک الفرج
-
روحهایمان درگیر...
جمعه 1 فروردینماه سال 1404 12:35
روحهایمان درگیر... قلبهایمان دلگیر... جسمهایمان بیمار... دستهایمان خالی... چیست آنکه شفاعت میکند رویای خیس باغچه را؟! من اینچنین آزردهحال، او آنچنان آشفتهحال. پس کی به پایان میرسد این تاسیان بیامان؟ اصلا چرا آشفتهحال؟ اصلا چرا آزردهحال؟ ای فاسدانِ بیگناه! اصلا چرا؟ اصلا چرا؟! او آنچنان صاحب سخن! هی...
-
ترانه خواندی و آغاز ماجرا این بود
جمعه 1 فروردینماه سال 1404 12:34
ترانه خواندی و آغاز ماجرا این بود بهانه کردم و سر رشته بلا این بود تو از دیار صفا و من از تبار وفا ادای عشق من و ناز تو کجا این بود همیشه ماهی و من مثل برکه حسرت گمان کنم همه درد و ابطلا این بود بنام نامی جانان همیشه خندان باش پیام زلف تو در پنجه صبا این بود بهار و عطر گل و چهره تو را دیدن تمام قصه شیرین بین ما این...
-
از سفره ی هفت سین دلت غم بشود دور
جمعه 1 فروردینماه سال 1404 12:33
از سفره ی هفت سین دلت غم بشود دور هر جا که گذاری قدمی آیه دهد نور در اطلس دیبای دلت خنده نشیند در سال جدیدت برسی و بدهی سور هرجا که به کارت گره افتاد و شدی گیر بینی که خدا ضامن و آن کار بُوَد جور آمین بشود هرچه دلت کرده هوایش آن کس که نظر تنگ کند از دیده شود کور با قطره ی اشکت بنویسی ز وصال و: یارت به برت باشد و هجران...
-
بو کشیدم بوی خنکی میداد
جمعه 1 فروردینماه سال 1404 12:31
بو کشیدم بوی خنکی میداد می رقصیدم نغمه ی عاشقی میخواند می خواندم از تمام خواندنی ها می شنیدم من صدای زاری ها غرق میشوم در دریای اختاپوس مینشینم بر اعماق اقیانوس می رسانم دستی به دریا می کشانم یاری به هرجا می گویمت جانا که هستی می بینمت یارا تو هستی میخواهم آغوشت کجا است میدانم آغوش خدا است مرضیه خوئی
-
دشمن اگر ناز کند، بوی یاریست
جمعه 1 فروردینماه سال 1404 12:30
دشمن اگر ناز کند، بوی یاریست وای آن دم کز رهِ دوست، خواریست دشمن چو روزی دهد، فتنه در کار است دوست اگر زخم زند، رنج بسیار است مار اگر نیش زند، جور طبیعت لیک ز یاری جفا، سخت مصیبت آن که نهان خنجر غم در دل ما زد دوست نَبُد، دشمنی از نام و نوا زد دوست اگر راستی است، جان پناه است ور چو شود ناروا، تیرِ گناه است دل چو...