-
یکی دارد به دستش آیتی از زلف یارش را
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1404 09:55
یکی دارد به دستش آیتی از زلف یارش را یکی با شعر می بافد امید روزگارش را من اما داغ عشقش را نشان بر قلب خود دارم خداوندا مگیر از من همین یک یادگارش را علی کسرائی
-
پشیمانی
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1404 09:54
-
ای کاش این لحظهها
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1404 09:53
ای کاش این لحظهها تنها بخاری بود که از جام شکستهی خواب برمیخاست، وهمی که در آینهی صبح خود را به نیستی میسپرد. ای کاش چشمانم را میگشودم و تو، ملکهی شعرهایم، در ساحل خاموش من ایستاده بودی، با حضوری که هنوز به موجهای روحم آواز میداد، نه کاهی که باد آن را از من ربوده بود. انگشتانت، چون شاخهای که در باد نمیشکند،...
-
چشمهایش را که میبست،
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1404 09:51
چشمهایش را که میبست، در را برایش باز میکرد تا مقداری واژه بچیند واژههای سیاه برای شعرهای سپیدش برای ترجمهی دردها شاید در حاشیهی کلمات پیدایش کنند. سید ادریس حسینی
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1404 09:48
-
تو خورشید باش
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1404 09:45
تو خورشید باش تابنده زندگی بخش بی مرگ دور دور دور من آفتابگردان از آنهمه دور گرمایت را خواهم یافت رو به سوی تو خواهم آورد تو نگاهت به همه هست من نگاهم به تو باشد کافیست! مهردخت خاوری
-
صدای بی قرار و دلکشم باش
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1404 09:44
صدای بی قرار و دلکشم باش خیال ابرهای سرکشم باش زمستانی ترین باران و برفم بیا اسفند روی آتشم باش آتنا حسینی
-
اینجاست که انگار امید به دیوارِ دل رنگ میزند
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1404 09:43
اینجاست که انگار امید به دیوارِ دل رنگ میزند رنگ هر دعاست که به هر سوی جان چنگ میزند در گوشه گوشه حرم مطهرش هر دم کسی است که به ضریح طلاییش چنگ میزند وای که چه غوغا ها ، چه آشوب ها اینجا به پاست انگار هر لحظه درون من نغمه ای زنگ میزند امید را اینجا معنای دیگری است جریان زندگی است که در اینجا رنگ میزند اینجا پر از...
-
من پر از کفرم و تو صوفی سجادهپرست
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1404 09:41
من پر از کفرم و تو صوفی سجادهپرست تو پر از حسرت و من رقصکنان جام به دست تو پر از آیۀ نوری و من ابلیس رجیم من پر از شرکم و تو معتقد روز اَلَست من پر از ظلمت و یأسم تو پر از امیدی تو سزاوارِ ترینها و من امید شکست تو شکوه سحر و من شب تاریک عذاب من دلم گرم به تو تو به نگاهی سرمست من صدای عطش خاک و تو لبخند بهار تو به...
-
ای نگاهت جادو
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1404 09:40
ای نگاهت جادو و ای وجودت اعجاز من اولوالعزم ترین عاشق مهر آیینم، که به ایوان دل انجیل تو اَم روییده است..! رقیه زبردستی
-
اگر خواهی سرت بیرون، ز گریبان شود
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1404 10:13
اگر خواهی سرت بیرون، ز گریبان شود به ترک اعتیاد همت گمار، تو خیلی حیفی اگر خواهی عمر رفته، جبران شود به ترک اعتیاد همت گمار، تو خیلی حیفی اگر خواهی دلت آزاد، ز هر بند شود به ترک اعتیاد همت گمار، تو خیلی حیفی اگر خواهی روزگارت روشنتر از روز شود به ترک اعتیاد همت گمار، تو خیلی حیفی اگر خواهی زندگیت، شیرینتر از شهد شود...
-
بهار
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1404 10:12
-
«تورا آنگونه میخواهم ،که شاهی سرزمینش را»
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1404 10:12
«تورا آنگونه میخواهم ،که شاهی سرزمینش را» که چشمی میلِ دیدن را ،و ماهی که زمینش را چنان از مغـزِ من بُردی ، خیال و خوابِ هر روزه که بُردی از تنـم جـان و از جانـم تـو دینش را به دنیایـم تـو تابیـدی ، جهانـم پُر ز رویا شد تو شعری پُر ز جادویی ، که نوشیدم طنینش را ت و را مقصود خود کردم،به هر مقصد توتابیدی توبردی ازدلم...
-
من غرق شدم تو چرا به نظاره نشستی؟
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1404 10:10
من غرق شدم تو چرا به نظاره نشستی؟ تو نگیری که گیرد ز منه فتاده دستی همه عمر و هستی ام به پای تو هدرشد پس چرا بسان بیگانه ای به من هستی بهر تو پیمانه وجام می ام را بشکستم که نکند تو را نشناسم به عالم مستی در رونق من چو پروانه بودی به دورم کنون چه شده موم شدی به پیله رستی ز تو نیست خبط وخطایی۔زمانه اینست برو که چو رسم...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1404 10:09
-
دیدار بین من و تو فرسخ ها فاصله دارد
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1404 10:08
دیدار بین من و تو فرسخ ها فاصله دارد من در برزخ خیال خود اما تو در برزخ آسمان ها نگاهت میکنم صدایت میکنم اما از روی قاب شیشه ای مکدر راه من و تو اینگونه نبود روی تن تو سردی سنگ و جامه ی من آفتاب سوزان برای دیدنت یک روز به برزخ آسمان ها رحیل میکنم. فرشید فاضلی فارسانی
-
اشکهایت،
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1404 10:06
اشکهایت، باران سیلزاییست که در خلیج رنگارنگِ عشق در دل معشوق، توفانی بپا کرده است سیدحسن نبی پور
-
چه بی اندازه دلگیرم از این دنیای آشفته
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1404 10:05
چه بی اندازه دلگیرم از این دنیای آشفته که جز غم در سرای سینه مهمانی نمی بینم زمین با این همه وسعت شبیه تنگ ماهی ها دراین وادیِ بی حاصل گلستانی نمی بینم مسیر زندگی هامان پر از آشوبِ پی در پی که در برزخ گرفتاریم و پایانی نمی بینم پر از بغضیم و خسته از نگاه سرد غم هردم که دیگر در تن آدم دل و جانی نمی بینم خزان گردید و...
-
توی کویر چشمات
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1404 10:02
توی کویر چشمات تشنه تر از آنم که له له بزنم دم دم های غروب چشمام آسمان گونه هایم بارانی بود تلی از تپه ماهورهای گونه ام را شست و بر قلبم نشست هر چه داد زدم این منم ولی دیدم تو نیستی سینه من چقدر خشک شده گویی تب دارد وقتی تو نیستی کی تبم را پایین بیاره خاطراتت سیاوش دریابار
-
در این شهر قلب اگر بگیرد
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1404 10:01
در این شهر قلب اگر بگیرد پولت باید بدود وگرنه روی تختی از بیاعتنایی میمانی تا صبحی که طلوع نمیشود. پزشک پیش از آنکه نبضت را بگیرد کیف پولت را معاینه میکند و نسخهای مینویسد از جنس بدهی که دردی تازهتر به جانت میاندازد. در اتاقهای سفید حرف از سلامت است اما رنگ اسکناس ضربان را تنظیم میکند. و من میان این همه...
-
عشق در کوزه و بر دوشت و من تشنه عشق،
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1404 09:58
عشق در کوزه و بر دوشت و من تشنه عشق، میزنم زانو به پایت و دارم طلب ذره ای عشق، کوزه را میشکنی و قلب تنهای من از غم نیز میشکند آه اما هیچ چیز در کوزه نیست هرچه از کوزه میتراود در او نیست یلدا خستو
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1404 09:57
-
دنیا پر از بیزاری بود
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1404 09:55
دنیا پر از بیزاری بود به نگاهت پناه بردم زمزمه کردم هیچ کجا خانه خودم نمی شود فریبا صادقی
-
شعر را از من نگیر دانی توانم می رود؟
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1404 09:53
شعر را از من نگیر دانی توانم می رود؟ هر سخن دانی، بدان وِرد زبانش می رود! بعد از آن گویم چگونه، دوستت دارم؟ بدان گر نگویم نیمه جانم با تمامش می رود سیده مریم موسوی فر
-
بهار
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1404 09:50
-
عشق آمد پینه دوزم کرد و رفت
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1404 09:49
عشق آمد پینه دوزم کرد و رفت سینه سوزی دلفروزم کرد و رفت کفشدوزک را چو سوزندان نمود نقطه هایش نقطه سوزم کرد و رفت قد رعنای دلم را خم نمود نوجوانِ پشت قوزم کرد و رفت این چه خورشیدی است بیرون آمده ؟ در غروب نیمروزم کرد و رفت در نقاب عشق عاشق آمد وُ با تقلب کینه توزم کرد و رفت آنکه آمد آنچه کرد او عشق نیست راز افزون بر...
-
از تو بگذشتم و رفتم پی کوی و وطنم
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1404 09:48
از تو بگذشتم و رفتم پی کوی و وطنم در به در گشتم و چون خون برون از قلمم آهوی دشت جهنم بدی و من مکفوف ، میوه ی تلخ و خراب بودی و دیدم چمنم قهوه ی تلخ قجر از تو وفادار تر است ، سم و زهری که سراپای وجود عدمم دل شکستن نبود عزت و فخر و کرمی میکنم ترک خرابات دل از یار، مثال کفنم حسین زراعت پیشه
-
با بغض خسته، آسمان می بارد امشب
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1404 09:47
با بغض خسته، آسمان می بارد امشب از سینه ام، آتشفشان می بارد امشب دلتنگی و شبهای سرد بی ستاره غم مثل باران خزان می بارد امشب ذهنم پر از تصویر های اشک آلود اشک از نگاهم ناگهان می بارد امشب ساکت شدم اما دلم آشوب دارد از هر نفس آهی گران می بارد امشب پشت سکوت من صدایی خسته پنهان آهی یست در دل بی زبان می بارد امشب شاید سحر...
-
تنهایم با تو
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1404 09:45
تنهایم با تو نه چون نباشی که بودنت دیوارِ بلندیست میانِ دو جان تو اینجایی در فاصلهای نزدیک اما گمشدهای در هزارتوی نگفتنها کلامت میوزد مثل نسیمی سرد که پوست را لمس میکند نه روح را چشمهایت از پنجره عبور میکنند نه از من و من... در کنارت مثل درختی خشک در بهارِ بیباران تنهایم با تو بودنت نه کم است نه کافی چیزیست...
-
نمایان میکنی آنچه ز من هست
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1404 09:44
نمایان میکنی آنچه ز من هست کجا پیدا زتو هست آدمِ پست؟ چه خوش حافظ سرود ار هر چه هستم برو خود باش آلوده نکن دست ز یاران چشم یاری داشتم لیک غلط بود آنچه بود و آنچه که هست هنر خواهد بجنگی با عدو لیک ز یاری که عدو گشته توان رَست؟ درستا که غلط پنداشتم لیک تو هم چون دوست میدادی به من دست به که شِکوِه کنم مهدی ز این رسم که...