-
در خاک غیرت، مردها طوفان شدند
شنبه 23 فروردینماه سال 1404 10:12
در خاک غیرت، مردها طوفان شدند همپای عشق، از دم به دم همره شدند ترک و بلوچ و گیلک ولر، یک جان شدند همرنگ خون، همقسم ایران شدند بینام و رنگ اما پر از نور و امید چون لالهها در دشتها پنهان شدند شب را شکستند و سحر را ساختند با شعلهها، آیینهی ایمان شدند رفتند و نامشان ماند تا به ابد تا جاودان، تاریخ را عنوان شدند...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
شنبه 23 فروردینماه سال 1404 10:11
-
اگر آن دلبر زیبا گذر آرد ز کوی ما
شنبه 23 فروردینماه سال 1404 10:10
اگر آن دلبر زیبا گذر آرد ز کوی ما ببخشم عالمی را من، به لبخند نکوی ما نه باغ و دشت خواهم من، نه خشت شهر افسانه که با عشقش جهان بخشم، به یک موی شبروی ما فلک حیران ز چشمانش، که راز کهکشان دارد زمین مست است از عطری که آید سوی بوی ما نگاهش شعلهای از نور، کلامش زمزمهٔ جان جهان را میبرد از خود، نسیمی از سبوی ما بخوان...
-
لب و خندهی تو مثال بهار است
شنبه 23 فروردینماه سال 1404 10:08
لب و خندهی تو مثال بهار است هوای تو در جان من بیقرار است تو از جنس مهری، شبیه ترانه من آن برگ پژمردهی بیبهانه نسیم از عبور تو عطر تو گیرد خدا مستیِ من ز عطرت نگیرد تو روشنگر این شب بیستاره من آن سایهی خسته از هر نظاره غروبم ، که بی نور رویت فسرده شبی مانده در حسرت ماه مرده نگاهم به راهت، امیدی دمیده دلم در هوایت...
-
بهار
شنبه 23 فروردینماه سال 1404 10:06
-
سیب شدی و رویای چیدنت ،
شنبه 23 فروردینماه سال 1404 10:05
سیب شدی و رویای چیدنت ، حوایِ بی بهشت کرد عاقبت مرا.! ساناز زبرشاهی
-
چترِ آسمان
شنبه 23 فروردینماه سال 1404 10:04
چترِ آسمان با دستانی از ابر بر آغوشت گسترده شده است، که مبادا آفتاب تنِ بلورینت را در آغوشِ داغِ خود ذوب کند. سیدحسن نبی پور
-
رخ گلگون تو آیینه شرم
شنبه 23 فروردینماه سال 1404 10:02
رخ گلگون تو آیینه شرم تن تو چون پر پروانهها نرم دل پرمهر تو از شعله عشق دل ما را به غربت میکند گرم فروغ قاسمی
-
گاهی که پنجره هوس باغ می کند
شنبه 23 فروردینماه سال 1404 10:02
گاهی که پنجره هوس باغ می کند تا میله های سرخ تنش داغ می کند باید پرید تا به سراغاز خواستن این است قلب و خاطرِ مشتاق می کند حرف از فروغ و نور چراغ و زمانه نیست هر کس درون داریه اشراق می کند باید درون شعله بسوزد.. درون جمع هرکس توتون خویش اگر چاق می کند گاهی گرسنگی ست خلوص و سَرِ حضور غیر از وفاست هرچه که او واق می کند...
-
دوستت دارم
شنبه 23 فروردینماه سال 1404 10:01
دوستت دارم پس هستم عاشق که دچار دور باطل نمی شود بی بودن تو از واحد من بجز صفر حاصل نمی شود ، محمد رضا راستین مرام
-
من، عاشق تنهایی ام،
جمعه 22 فروردینماه سال 1404 13:33
من، عاشق تنهایی ام، "تنهایی،" عاشق من! محمد ترکمان
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
جمعه 22 فروردینماه سال 1404 13:32
-
شب از شانههایت فرو میریزد،
جمعه 22 فروردینماه سال 1404 13:31
شب از شانههایت فرو میریزد، و لبانت، سرخیِ ماه را به چالش میکشد. در آغوشِ گیسوانت، جهان خلاصه میشود به زمزمهای گمشده در باد. دستم را بگیر، که زمین از تبِ بیتابی میسوزد، و در خیابانهای تاریکِ این شب، تنها فانوسِ روشن، چشمانِ توست. بگذار نامت را بر لبانم بگذارم، بگذار صدایم، در امتدادِ نفسهایت گم شود، چنان که...
-
مثل آوای غریبیست که در سینــه شکست
جمعه 22 فروردینماه سال 1404 13:30
مثل آوای غریبیست که در سینــه شکست نامهای گم شده در خلــوت دیرینه شکست سایهام مانده فقط از من و یک بغض قدیم زیر باران شب خاطره، آییـــــــــنه شکست ابوالقاسم میدانی
-
بهار
جمعه 22 فروردینماه سال 1404 13:29
-
روزگارم بر خلاف آرزوهایم گذشت
جمعه 22 فروردینماه سال 1404 13:28
روزگارم بر خلاف آرزوهایم گذشت سوگوارم بابت عشقی که هرگز برنگشت آن امید و آرزوهایم که ماند در کودکی در جوانی گرد پیری آمد و بر دل نشست آرمان_طاهری
-
بـاز پـرنـدهی عـشق زِشــوق پـرواز بیتاب شد
جمعه 22 فروردینماه سال 1404 13:27
بـاز پـرنـدهی عـشق زِشــوق پـرواز بیتاب شد شب تا شَفَق چَشمبراه صبح صبا بیخواب شد تـا امــتـداد آسـمـان غَـرق شــأن سـتـارههـا نفس سرمست از عشق و عـطر گُلمهتاب شد در چَـشمت ای پـرستـوی سپـیـد بـام عـشـق بـه رؤیـای آمدنت دل چون بهار شـاداب شد روئـیدند گُـلهـای بَـنـفش ارغـوان سَـرِ ذوق بـاران روی شاخـهٔ عـشق...
-
در زیر آسمان پرستاره،
جمعه 22 فروردینماه سال 1404 13:27
در زیر آسمان پرستاره، لبانت، قصیدهای سرخ، و گیسوانت، رودهایی جاری در باد. دستهایت، شاخهای از درختان نارنج، که بوی باران میدهند. میان ما، هیچ فاصلهای نبود، جز پرواز پروانهای، که راهش را به سمت ماه گم کرده بود. صدایت، چون چکههای روشن مهتاب، روی شانههای شب میریخت، و من، در گوشهای از این خیال، دست به دامن آسمان...
-
میرقصانم
جمعه 22 فروردینماه سال 1404 13:26
میرقصانم قلم را بر کاغذ با نوای نی و طعم لبانت. نستعلیق بوسههایت را در آغوشت مزمزه میکنم. سیدحسن نبی پور
-
بازآی...
جمعه 22 فروردینماه سال 1404 13:25
بازآی... چشمانم در انتظارت بیتاب وعطرت در هوای بینالود پیچیده و بهار، مرا در آغوش کشیده تا بهشتی را بجوید که در تنت گم شده است. سیدحسن نبی پور
-
تو چه دانی که در این بیشه ی تنهایی و غم
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1404 12:16
تو چه دانی که در این بیشه ی تنهایی و غم چه هراسی عریان پسِ هر نغمه ی پندار و سرم خیمه زده و چو شمعی روشن روی دیواره ی رگ های دلم پرتو زده که در این غربت وامانده ی تلخ شانه ی امن این پیچک خشکیده کجاست؟ راوی قصه ی تنهایی من! پیله ی گرم پروانه کو؟ کجاست؟ سراب کهنه ی بیگانه ی من! منِ دیوانه ی من! تا تو اشک ها فاصله است تا...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1404 12:11
-
هنوزازعشق دوری مـردی تن
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1404 12:08
هنوزازعشق دوری مـردی تنها یقین باجان صبوری مرد تنها چه رنجی دردلت بااین صبوری یقین شیدای نــوری مرد تنها دوچشمان بازکن در وقت تصمیم مزن دل رابه کوری مرد تنها نه کاهد چرخ گردون اندکی مهر چومارو یاکه موری مرد تنها گلستان است و دنیا گل فراوان چرا از اصــل دوری مرد تنها محبت شیوه بایــد اوج قدرت اگر خواه ان حوری مـرد تنها...
-
تو ساده ترین واژه ی شعری و ولیکن
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1404 12:07
تو ساده ترین واژه ی شعری و ولیکن مشکل تر از آنی که به تحریر درآیی عاشق تر از آنم که به مقدار بیاید زیبا تر از آنی که به تصویر درآیی بهزاد رئیسی فیروزکوهی
-
بهار
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1404 12:05
-
شب که میآید و دنیا خاموش میشود
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1404 12:04
شب که میآید و دنیا خاموش میشود دلِ من، آرام آرام، سمتِ تو میشود تو ای پناه آخرِ روزهای خستهام بغلت، تمام جهانِ دلشکستهام نرمترین آغوشِ شب، بیادعا و صادق بیهیچ قهر و فاصله، همیشه عاشق تو میفهمی خستگیام را، بیسخن در آغوشت، گم میشوم هر شب، بهکفن نه شکایتی، نه نگاهی سرد و خسته همیشه گرمی، همیشه ساده و بسته ای...
-
در نگاهت سخن عشق، هویدا می شود
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1404 12:03
در نگاهت سخن عشق، هویدا می شود در باران بی امان، دلِ تنگِ تو معنا می شود دل گفتا، در ره عشق، عقل، حاکم نیست در دلم جانا کسی،جز تو دگر،ساکن نیست مهسا احسانی فرد
-
در اسمان عاشقان
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1404 12:02
در اسمان عاشقان بال جهان گسترده است تا به دامانش بگیرد هر دل دیوانه را تا بپیماید جهانی زشت و پیر تا نبینند این جهان دیوانگان تا که ان که ان دیوانه مجنون غم بار ان معشوقه دیرین را رهسپار پیر دانایی کند چون شرابی بر دل دیوانه اش زند بوی این بر جهان و هفت اقیانوس رود چون به پایان می رسد سودای غم جان ان بال جهان بر میکشد...
-
با چتر نگاهت
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1404 12:01
با چتر نگاهت در کوچههای خاموش میبارم، اما لبانم خشکیده است در حراج یک عشق. سیدحسن نبی پور
-
کنار دریا،
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1404 11:59
کنار دریا، کلبهای در آغوش باد، بیخبر از هیاهو. محتاج بوسهای نرم، آغوشی به بوی نان و صدای باران. دستانم، قایقی بیلنگر، بر موجهای انتظار. شب که میرسد، ماه از شانه درختان میچکد، و من، تشنهی جرعهای نور، در چشمان تو میگردم. سیدحسن نبی پور