-
بیزارم
یکشنبه 30 دیماه سال 1403 11:43
بیزارم از غروبی که طلوع را به چالش میکشد و از روزی که شب را سیاهمست میکند. عبدالمجید حیاتی
-
دل دیوانه من،درتب وتاب است امشب
یکشنبه 30 دیماه سال 1403 11:41
دل دیوانه من،درتب وتاب است امشب ساقی میکده ام،مست وخراب است امشب دَرِمیخانه گشا،جام مِی ام ده،ساقی که شب خوردن آن،باده ناب است امشب نسیم منصوری نژاد
-
بر شناخت خدا ودرکهکشان فرهیخته
شنبه 29 دیماه سال 1403 12:21
بر شناخت خدا ودرکهکشان فرهیخته برستایش وعبادت در بیان برانگیخته زینهمه پیشرفتگی درونش چیست پُر سرعتی در زندگی از بر چیست رسیدن بر خالق امکان پذیر نیست ازبر لقمه ای نان شتابزدگی برچیست گردقتی بر امورات کُنی دور زسوءِنیّت دانی رقابتی بر کارست زین جِدّییَت سبقت بشر بر بشر در کار نیست عاقل دنیا پرستان بر خالق رقابتی آرند...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
شنبه 29 دیماه سال 1403 12:20
-
دَرْ کوچه یِ کُفّار ز ِ دین دَمْ مَزَنی تو
شنبه 29 دیماه سال 1403 12:18
دَرْ کوچه یِ کُفّار ز ِ دین دَمْ مَزَنی تو دَرْ خانه یِ اَنْصار زِ کیْنْ دَمْ مَزَنی تو هَرجا وُ به هَرْ نُقطه اگر حالْ بِدانی از دُورِ سَرَتْ شوریِ اِقْبالْ بِرانی یوسُفْ که زِ اَعماقْ نِداْ دادْ خُدا را هَمْ راهْ بِدانستْ وُ هَمْ دَرد وُ دَواْ را یونِسْ که گِرِفْتار به ماهیْ شُدْ وُ دَریا نِفْریْن بِهْ سَرَشْ بُرْدْ...
-
توکل تخلص حقیر است
شنبه 29 دیماه سال 1403 12:17
دلا پر درد و دردا گُفتنی نیست به چشمان خواب . اما خفتنی نیست غبار غم به چهره کرده مأوا چنان خوابیده عمراً رُفتنی نیست حصاری سخت در اطراف عالم بلند بالا و محکم سُفتنی نیست خمیر خوب و اعلا در لگن ها ولکن تَش ضعیف و پُختنی نیست تنور داغ بسیار است اما درآنجا نام گندم بُردنی نیست ندار و فرد دارا مانده در گِل از آن گِلها که...
-
تنهایی من رنگ غریبی دارد
شنبه 29 دیماه سال 1403 12:15
-
چنان مستم که درچشمم در ودیوار می رقصد
شنبه 29 دیماه سال 1403 12:14
چنان مستم که درچشمم در ودیوار می رقصد تمام شهر ، گر خوابیده یا بیدار می رقصد فقیه شهر ناغافل تورا دید از سر منبر از آن ساعت شده دیوانه در بازار می رقصد سفالین کاسه ای از تپه های بابلم یا شوش ودر نقش ونگارم یک زن بدکار می رقصد نسیمی صبح دم از کوی دلدارم گذر میکرد و از عطری که با خود برد شالیزار می رقصد صبا دوش این خبر...
-
هرآنچه باعث فخر است در نهان بگذار
شنبه 29 دیماه سال 1403 12:12
هرآنچه باعث فخر است در نهان بگذار وجود خود تو از این فخر در امان بگذار اگر که سر بشدی سر تر از دگر یاران سری که سر شده را راحت از دهان بگذار بدون وقفه تو از پله ها برو بالا به فاصله ز رقیبان نردبان بگذار ای آنکه کشته زمینی زیاد حاصلخیز نتیجه را تو مگو عهده زمان بگذار اگر که مالک ملکی شدی و اموالی تمر اگر طلبی فارق از...
-
ده سال از این زمانه و عمرم هدر شده است
شنبه 29 دیماه سال 1403 12:10
ده سال از این زمانه و عمرم هدر شده است او از غم دل و شب تارم خبر شده است؟ ده سال از عمر من همه در فکر او گذشت شب ها ز چشم من،که چه اشک ها بِدَر شده است من در وصال او،همه یأسم،به حسرتم مانند آن قتیل جدال که پدر شده است من دارِعشق را، که به اشک رشد دادهام او بر نهال عشق رَحیقَم تبر شده است من همچنان به پای غم و عشق...
-
نه ای پونه کنار جو نشینی
شنبه 29 دیماه سال 1403 12:09
نه ای پونه کنار جو نشینی و یا موجی که ساحل را گزینی بسان شاپرک در رویش گل خدا را هم صدایی بهترینی فروغ قاسمی
-
در کلبهٔ عشق مگر مهرِ رویَت فروغی نیست
شنبه 29 دیماه سال 1403 12:08
در کلبهٔ عشق مگر مهرِ رویَت فروغی نیست شَـفَق را الا آرزوی تـو هـیچ طلوعی نیست در هستی من تویی آن یگانه معبود عـشق مینای دل جـز عشق طاهر تو شرابی نیست بـیا ای نـسیم مَـشرِق بـاغ یاسَـمینِ عــشق آفتاب را سیاحَتِ سَروسیمین غروبی نیست سیمین پورشمسی
-
پاسپورت
جمعه 28 دیماه سال 1403 12:07
پاسپورت دواقامتی دارم هم دراینجا هستم وهم درجایی که توهستی سید حسن نبی پور
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
جمعه 28 دیماه سال 1403 12:06
-
درسرزمین ما
جمعه 28 دیماه سال 1403 12:06
درسرزمین ما ابتدای صبح زنها طلوع می کنند بعدآفتاب چون طلوع آفتاب امید ازقلب زن نشات می گیرد وغروبش باناامیدی زن سید حسن نبی پور
-
دو چشمان غزالت چون شرابم
جمعه 28 دیماه سال 1403 12:04
دو چشمان غزالت چون شرابم خمارم در کنارت، مست خوابم بیا، ای گل مگو فرصت هنوزست که مثل زورقی بر روی آبم دو چشمم تا که دیده روی ماهت به دل عاشق شدم با یک نگاهت نگاهت دلخوشی زندگانیست به رنگ چشم و گیسوی سیاهت به دل خواهم که خواهان تو باشم مثال چشم گریان تو باشم ز جان خواهم از این دنیا رها شم دگر دنیا، که مهمان تو باشم به...
-
هر گلی خاری خواهـد که حفاظش باشد
جمعه 28 دیماه سال 1403 12:03
-
رفتم بنشستم بَرِ جمعی زاهد
جمعه 28 دیماه سال 1403 12:02
قال رسول الله (ص) إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ رفتم بنشستم بَرِ جمعی زاهد بر آنچه شنیده در عبادت جاهد دیدم همه در فکر صلاتند و زکات تا روز قیامتی دهد سَجده نجات گرما بزد و نفس به من تنگ نمود اُفتان بشد آن قامت و آن قد عمود رفتم به کناری که نفس ساز شود موسی بشوم در ز وسط باز شود گفتم به مراقبش...
-
من حسرت دیدار تو دارم تو نداری
جمعه 28 دیماه سال 1403 12:00
من حسرت دیدار تو دارم تو نداری در دل غم بسیار تو دارم تو نداری من در این دنیای که پرجور جفااست دردِ از آزار تو دارم تو نداری من مجنون این شهر تو آن یار فراری دلتنگی دیدار تو دارم تو نداری این دل از دستی تو که در دام بلا است بیزاری از کار تو دارم تو نداری با حسرت معشوق تو بودن بشکستم من غم ناهنجار تو دارم تو نداری سجاد...
-
ای ماندنی ترین دلم ، رفتنی شدی ...
جمعه 28 دیماه سال 1403 11:59
غیر از خودم که همدم دیگر نداشتی عشقِ مرا چگونه تو در سر...نداشتی؟ پرسیدهای به طعنه برایم چه کردهای ؟ جان دادهام به پای تو، باور نداشتی ... ای ماندنی ترین دلم ، رفتنی شدی ... نفرین به قسمتم تو هم آخر نداشتی ای دل، اگر که پای کسی در میاننبود جز یک جهانِ حوصله سَر بَر نداشتی ما مردمانِ خسته از این رنج دائمیم خالق...
-
غم به دل دادم ولی دانم خطاست
جمعه 28 دیماه سال 1403 11:57
غم به دل دادم ولی دانم خطاست این همه غم .پس شادی کجاست بس ندیدم سیمایش شدفراموش رسد روزی خوشی گیرم در اغوش غم طفل می خورد مادر از دلواپسی نکند دردورنج رسد بر او ازبی کسی از روز اذل آدمی بوده باغم اجین گهی غالب بود و گه پشتش زمین غم وشادی دو برادر هستند تنی هر کدام مهمانند شاید یک دمی غم با ماتم اید اماهست از ان جدا به...
-
خانه را باشد اگر نور و چراغی،مادر است
جمعه 28 دیماه سال 1403 11:55
خانه را باشد اگر نور و چراغی،مادر است گرمی و لطف و صفایش همه یکجا پدر است خانه ای کز این دو خالیست،تو مخوانش خانه قصرِ نَمرود هم باشد،باز یک ویرانه است کاوه اصغری
-
باز میآید ز راه شبی پر زرق و برق
پنجشنبه 27 دیماه سال 1403 12:01
باز میآید ز راه شبی پر زرق و برق میکند هر آدمی را غرق شرق اندر شرق این جهان هست آدابی کز نیاکان در میان این رسوم جاودان هست سروری از اجدادمان میشمارند غنیمت هر دقیقه بیش را میکنند جشن و سرور لحظه های خویش را همین است زندگی گرمی دل های به هم پیوسته حُقّه ی یاقوت انار به هم دل بسته سوگند به شیرین کامی هندوانه... او...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
پنجشنبه 27 دیماه سال 1403 12:00
-
چون باده کنی علاج غمگین دل ما
پنجشنبه 27 دیماه سال 1403 11:59
چون باده کنی علاج غمگین دل ما من سوته دل و تو همچو نوری ز سما بِشْتاب که عمر است گریزان ز بَرَم پُر کن قدح و بتاب بر من صنما غلامرضا خجسته
-
نازنینا تو چه دیدی که غزل پوش شدی
پنجشنبه 27 دیماه سال 1403 11:58
نازنینا تو چه دیدی که غزل پوش شدی چه شنیدی و چه گفتند که خود گوش شدی تو که شهری به غزل بود گرفتار غمت چه گذشت با تو که از دیده فراموش شدی آتش عشق چه سوزان و چه بی پروا بود تو به جانش بخریدی و سیه پوش شدی شب و روزت به غمش رفت و هنوزم برود تو چرا جام غمش خوردی و بیهوش شدی تو که با قافله ی عشق عزیمت کردی به غم و غصه چرا...
-
ـآجرک الله یا صاحب الزمان
پنجشنبه 27 دیماه سال 1403 11:56
-
میگویی حرف در دهانم نگذار
پنجشنبه 27 دیماه سال 1403 11:56
میگویی حرف در دهانم نگذار نازنینم، حرف در دهانت نمیگذارم لبانت را نه، چشمانت را مینگرم بیپرده میگوید: دوستت ندارم میگویی کاری به کارت ندارم، و این عمیقتر از آن شلاقهاست که گوشت را نه، استخوانم را بوسه میزند چشمانت را نه، لبانت را میپویم به امید بوسهای به التیام آن همه مهربانِ من باش میترسم، میترسم از روزی...
-
کوچه مردانِ قدیمی خانه یِ شیطان شده
پنجشنبه 27 دیماه سال 1403 11:54
کوچه مردانِ قدیمی خانه یِ شیطان شده نامِ امروزش پدرجان کوی نامردان شده جای آن تیری که باباجان، تو را از ما گرفت با ملاتی از گچ و از اشک ما پنهان شده چون مگس هستیم ما بر عنکبوت خانگی خونِ ما رمز بقای نسل این حیوان شده بدتر از گندم نمای جو فروشند ای خدا پسته ی لبخند ما از کِرمشان ارزان شده کاش یکبارِ دگر می آمدی مکتب...
-
عجب صبری خدادارد،
پنجشنبه 27 دیماه سال 1403 11:53
عجب صبری خدادارد، خورشید وماه، درسما دارد آن هنگام درظلم وشبی تاریک بشر درخلقش این جفا دارد عجب صبری خدادارد آه افغان ،زظلم این انسان که دل هاگشته است حیران چشم هاباز و مغزها ویران دهان ها بازودست هالرزان عجب صبری خدادارد یکی ازفقر، چوبید لرزان است یکی ازمست دارایی،چو عُریان است همه گشتن تماشاگر ،بجز آنکه بیداراست...