-
زلفت چو آبشار رها گشته در نسیم
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1404 12:42
زلفت چو آبشار رها گشته در نسیم جاریتر از خیال منی در شبانۀ بیم چون موج نرم رود به هر سو کشد دلم با هر نسیم مست شود بختِ ناتمیم اسلم رییسی
-
طبیعت
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1404 12:41
-
ای نوشِ دوشم تا سحر، زیباترین، ماهم بمان
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1404 12:40
ای نوشِ دوشم تا سحر، زیباترین، ماهم بمان باید بمانی در برم، شاهم تویی سلطانِ جان تا دیدمت عاشق شدم، از هر چه غم فارغ شدم عشق مرا کتمان مکن، پیداست در چشمت عیان مست و غزلخوان آمدی، گیسو پریشان آمدی عشقم بمان، عمرم بمان، این نغمه را با من بخوان میبوسمت، میبوسمت، با بوسهها مینوشمت نوشین لبی، شیرین زبان، نوشم از آن...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1404 12:38
-
از همان لحظهی اول که نازک و نرم آمدی
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1404 12:37
از همان لحظهی اول که نازک و نرم آمدی در همان روزی که آرام و خونگرم آمدی گل ز شوقِ روی تو در بسترش لرزید و ریخت نسیمِ عشقی شدی، باوفا، گرچه با شرم آمدی ماه حیرانِ دو چشمت، آسمان آمد فرود موجِ دریا نغمه خواند و همچو شبنم آمدی دستهایم لرزه افتاد از نگاهت، دیدیاش؟ در خیالم، در شبم، با خنده و گرم آمدی همچو خوابی خوش،...
-
سال عوض شدومن هنوز اندرخم خویش
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1404 12:36
سال عوض شدومن هنوز اندرخم خویش همه رفتن سفر من ماندم درخانه وکیش عازم سفر بودیم صاحبخانه به در کوفت گفت یا برون شو یا بعلاوه کن بر پول پیش باز کردیم کیف وساک ااااااز سفر منصرف خوشی نیامده بر منه درمانده و درویش سفربه کنارچه کنم بغض یخ زده ی دخترم را کاش میمردم ان لحظه زین غم افزون وبیش یکسال دویدیم بهر نان بهر یکدم...
-
با دلی پر شده از دلتنگی
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1404 12:34
با دلی پر شده از دلتنگی با خودم می گویم تو دگر از همهمه و هر غوغا بیزاری تو دگر از سرزنش طعنه زنان بیزاری تو دلت می خواهد مثل آن آهنگی که رفیقی می خواند قلب تو قلب پرنده گردد که تو از هر قفسی بیزاری پر گشایی به آن جنگل سبز دشت ها را روز ها را به امید نیم شب های روشن پشت سر بگذاری همچنان بال زنان پر گشایی به آن نقطه ی...
-
جنگیدن واسه دلی که
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1404 12:33
جنگیدن واسه دلی که با تو نیست سخت است ماهی که تو تنگ آب است چه می داند دریا چیست رهاش کنید تو دریا غرق میشه به همین سادگی به همین تلخی مواظب کسی که دوستتون داره باشید شاید دیگه فرصت نشه عشق واقعی رو تجربه کنی محمد کیا حبیب زاده
-
نگهی بر نگهم اندازی ، تا دل خاطره ها خواهم رفت
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1404 12:31
نگهی بر نگهم اندازی ، تا دل خاطره ها خواهم رفت غم در مردمکت را بینم ، چشم بد خواه تو راخواهم بست! یاوه گویی نکنم صاف روم بسر نقطه ی پرگار غمم میروم تا شکنم توبه بسی ، به در میکده گردم پیوست شهد چشمان که را نوشیدم؟ چه بیامد به سر اقبالم؟ سه دهه عمر نمودم اما ! تو بگو : یک شبه رفتی تا شصت!؟ مست گشتم که نفهمم حتی بسرم هر...
-
خورشید،
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1404 11:58
خورشید، در چادرِ زرینِ صبح میچرخید و خندهی گلها کوچه را بیدار کرد... دلِ من با نسیمِ اولِ فروردین کفشهایش را درآورد و دوید، روی چمنِ خیال بیآنکه نگرانِ هیچ بود و نبودی باشد... درختان، برای گنجشکها دست میزدند و چای خانهی کوچکِ دنیا عطرِ بهار را دم کرده بود... چه مهم است که جهان گاهگاهی بینظم میرقصد؟ مگر نه...
-
ای همانی که در اندیشه مرا دار زدی!
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1404 11:48
ای همانی که در اندیشه مرا دار زدی! قِصه ی بغضِ فروخوردهِ شبهای مرا جارزدی! سَرِ این قائله را آخر کُن ورقِ آخرِ پاییز،منم لحظه ی مرگِ غم انگیزِ مرا باور کن دگر از حالتِ تردیدِ نفس گیر پُرم خالی از فریادم... از من و خاطرِ دلدادِگی ام ،کنجِ آغوشِ تو همواره،اگر یادی هست! از همان فاصله برگردو و بیا تو فقط فلبِ تَرک خورده...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1404 11:46
-
مثل دریایی که زیبایی، زلالی چون آب
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1404 11:43
مثل دریایی که زیبایی، زلالی چون آب چشم من جاشو و چشمت خاطرم را گرداب دست خود را برده ام تا عمق دریای سیه قایقی کِی دیده امواجی چنین جذاب گنج خوشبختی سراسر پر از مرواریدست گنج لبخندت به روی طاقچه ی دل شد قاب خاطرات گرچه در شعرم ندارد جایی تا دلت خواهد خیالاتم شده شعری ناب شعر می گویم که زیبا بخوانی آن را شعر من همچون...
-
بهار
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1404 11:41
-
چشمانت مثل برگ درختان پاییز است
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1404 11:38
چشمانت مثل برگ درختان پاییز است میگریزند و بر ذهنم میلغزند رخسارت همچو مهتابی از دل ابرهای غربت میدرخشد هر لحظه لحظه وجودم را جای گرفته است صدایت مثل نوای سه تاری که در تنهایی شب می نوازم هر گوشم میچرخد و دلم می نوازد چه کنم تا الان سرودم بیت و مصرع ها ولی روزه ام گناه کارم گناه کارم که به نامحرم دیده دادم ولیکن از...
-
صبح نگشادست به زمین رویش را
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1404 11:33
صبح نگشادست به زمین رویش را ورنه آواز غزل خوان تو را میدیدم آفتابی به بهاران نرسیده ست، خفته تاسیان شد ز شب سیه ستاره میچیدم قاصدک گر خبرت بی خبریست، خبر از دلتنگی ست، بی خبر باش و پیامی نفرست! پیک خود را نه بدین سو که به آن سو بفرست خبری ز من روانه که بی تو عمر زندگانی به خموشی ست. نه بهاران نه خبر ز پیک پی خجسته که...
-
جز ما کسی آنجا نبود
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1404 11:25
جز ما کسی آنجا نبود گورخوابِ مرگ آگاه گفت چیزی از زنده بودنم نشنیده و گفت چیزی از مرگم نشنیده در کدام حلقه ی فرگشت جا ماندم؟ من منقرض نشدم از نو تعریف شدم خلا در خلا پیچیدم اگر زندگی را می یافتم میتوانستم در مشتم بگیرمش اگر مرگ را می یافتم میخوابیدم! مهیار حریری
-
به گرد شعله
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1404 11:24
به گِردِ شعلهُ عشق خم میشوم که سوزِ سرمای درون بسی سخت و جانکاه است حامد غیاثپور
-
«ساربان آهسته ران کارام جانم می رود »
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1404 11:21
باده گلگون گشته است و یار ! دل بی بال و پر سر به دامانت گرفتم ، جان من را ، خود ببر در دلم غوغا به پاکردی و جانم جان گرفت ساربان را ره بدادی و بدان ، سامان گرفت «ساربان آهسته ران کارام جانم می رود » دل به دامان در هوایت درد ها را می برد علی پاشائی
-
در کوی طلب بی عشق بدل راهی نبری
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1404 11:18
در کوی طلب بی عشق بدل راهی نبری روی نیاز باشدت نه که از بی پناهی ببری در محفل دلشدگان غیر نیکوان جایی نبود جز این عبث است راه به چاهی نبری عبدالمجید پرهیز کار
-
عیدتون مبارک
دوشنبه 11 فروردینماه سال 1404 12:29
-
گیسوی گل است خرمن فروردین
دوشنبه 11 فروردینماه سال 1404 12:28
گیسوی گل است خرمن فروردین گل های جهان به دامنِ فروردین آواز پــرستــو خـبــری دارد از شبهای قرار و گلشن فروردین نیلوفر_سلیمانی
-
چقدر آرام میگرفت
دوشنبه 11 فروردینماه سال 1404 12:27
چقدر آرام میگرفت زبانم. وقتی طعم تند فلفل را حس می کرد . و اینکه هنوز زنده بودم انگار در تن خودم . فیروز ایزانلو
-
شب میرسد تا جان بگیرد روح مان
دوشنبه 11 فروردینماه سال 1404 12:25
شب میرسد تا جان بگیرد روح مان ما نیز بخفتیم تا پا بگیرد رویایمان در خواب ببینیم آنچه در دل داریم در بیداری نرسیدیم به خواست دلمان هر رسیدن و نرسیدن را شکر واجب میرسد از جانب حق تعالی روزیمان امین معماری
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
دوشنبه 11 فروردینماه سال 1404 12:24
-
گویی که مرغ آمین بر ناله ام نشسته
دوشنبه 11 فروردینماه سال 1404 12:24
گویی که مرغ آمین بر ناله ام نشسته من ناله شرابم مقابلم نشسته دل تشنه پرواز او بر زمین نشسته شاید که پَر بگیرم او در کمین نشسته پَر را ز من بگیرد آن را ز من شکسته گویی همای پرواز در پی استخوان است از فرط قحطی من دنبال تکه نان است این دل شده بیابان تنهاییم چه خان است مرگ مرا نشان رفت گویند هما جوان است نای نفس ندارم...
-
مغزهای خاردار شب گردی که
دوشنبه 11 فروردینماه سال 1404 12:22
مغزهای خاردار شب گردی که با چشمانی سبز شیرجه می زدند به آخرین خواب سنگین/ گنجشک کوهستان با لبهایی آویزان از حسرت بازنده مانده اند در بازی پرواز فروغ گودرزی
-
دل من تنگ دیدار های بی حرف است
دوشنبه 11 فروردینماه سال 1404 12:21
دل من تنگ دیدار های بی حرف است دلم گرم خیال و در زمین منطقیِ سر پر از برف است در آغوش عمیق این تن تنها نبودن های تو همه صرف است برایت شام عشق چیدم و گل های رز لبخند دیر وقت شب است ،نیستی بوسه هایت هم هنوز لب نخورده همه در ظرف است گذشت عمرم به تنهایی دلم باز هم حریص تو تو نمیدانی که عمق دلتنگی این دل اینچنین ژرف است...
-
چو ماه در دل شب تابان شدی
دوشنبه 11 فروردینماه سال 1404 12:20
چو ماه در دل شب تابان شدی مالک روح و قلب جانان شدی مهمان اسمان دلت کن مرا ای که چو خورشید در دلم، تابان شدی هر لحظه در فراق تو سوختم تو مرهم تمام زخمهای دوران شدی در سایهی عشقت، دل آرام گرفت ای نوازش عشق، تو درمان شدی دلم به یادت همیشه پر میزند، تو اما سکوت بعد از طوفان شدی جز تو در این جهان نمیجویم تو همدم دردهای...
-
بیا این بهار بنویسیم
دوشنبه 11 فروردینماه سال 1404 12:12
بیا این بهار بنویسیم تفسیرِ جدیدی بر آیه ی عشق شاید...! این گونه ختمِ به خیر شود سپیدیِ عاشقانه ها میانِ سجاده ای که بر آسمانِ زلالِ چشمانت گسترده ام. فریبا صادق زاده