-
با جدا کردن تو از من
جمعه 8 فروردینماه سال 1404 13:10
با جدا کردن تو از من نمیدانم در کدام جنگ، چه کسی پیروز شده است. کشیدن ضامن نارنجک_ نابودی، در پس آیندهای روشن. شیما اسلام پناه
-
خدایاپناه مون باش
جمعه 8 فروردینماه سال 1404 13:09
-
بر دوش گذشتم و روز بدیدم،هیچ ندیدم جز تورا
جمعه 8 فروردینماه سال 1404 13:08
بر دوش گذشتم و روز بدیدم،هیچ ندیدم جز تورا زین دل و زان دل نغمه ها شنیدم،هیچ ندیدم جز تورا اختران بر کول ببستم وز همه دریا گذشتم هر مه و آفتاب بُریدم هیچ ندیدم جز تورا تو چو کعبه های قبلهام،تو چو یکتای هزارم گر از دست تو امروز به ساغر بچشیدم،هیچ ندیدم جز تورا جمله از هر نزار و پُر کرانه و فسانه سر کشیدم چون تورا...
-
عشق می جوشد چو آتش در دلِ آرام من
جمعه 8 فروردینماه سال 1404 13:07
عشق می جوشد چو آتش در دلِ آرام من من هم مثه تو باخزان نو بهاری داشتم خون دل را مدفون کردم درشب سیه تارخود درعالم والا بین خوبان تو خود شناسی داشتم گربدانی قلبِ خوبان بهاریست در قلب خویش با نغمه اشعار خود خاطرات قدر شناسی داشتم امشب از لطف به دلداری ما زودی بیا خوش قدم باشی بجا با تو گوهر شناسی داشتم منوچهر فتیان پور
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
جمعه 8 فروردینماه سال 1404 13:05
-
آمد بهار عید
جمعه 8 فروردینماه سال 1404 13:05
آمد بهار عید و دل از غم رها شده جان از کرشمههای امید آشنا شده برخیز و جام شادی و عشرت به کف بگیر کاین روزگار هجر، دگر برملا شده دل را ز قید غصه و اندوه، وارهان هنگام وصل و عشرت و شادی به پا شده هر دم ز بوی گلشن فردوس میرسد عالم ز عطرِ مغفرت حق، صفا شده روشن شده است دیده ی جان از فروغ حق اینک دلم به نور خداوند، جلا...
-
بهار چه زیبا بود
جمعه 8 فروردینماه سال 1404 13:03
بهار چه زیبا بود با هر بار تمام شدنش به بهاری دیگر میرسید تکرار غروب هایی که با طلوع ماه می درخشید منتظر آمدن نوای عشق در یک احساس شیرین پشت پنجره ای که باران سر سره بازی می کرد ما را تماشا باران بهار بیا سالروز بهترین روز روزی که پی در پی با هر بار قدم زنان به دنبالت و نگاه عاشقانه آن تصویر کوچک و بعد آن...... عشق در...
-
ای بلبـلان خـوش آواز شـهـر عـشـق
جمعه 8 فروردینماه سال 1404 13:01
ای بلبـلان خـوش آواز شـهـر عـشـق گلزار بی حضور تـان مـصـفـا نمیشود دریــا دریـغ کـرد زمـانـی ز تشـنگان این است که هیچ گاه گوارا نمیشود ما کوردلیم و عـقـب مانده ذهـنمان دنیا بـرای مـثل شـمـا جـا نمیشود این رخت سبـز به هر تـن نمی رود بخت سپید و سرخ که باما نمیشود لوحی که با قـلـمِ حـق نوشته شـد برخـاک پرستـان که اعـطا...
-
آغاز بهار
جمعه 8 فروردینماه سال 1404 13:00
آغاز بهار، سبزه گره میزنیم به امید گشایش، به نیت آرزوهای نو. دشت، آغوش باز کرده، درختان، جامه سبز پوشیدهاند، آسمان، آبیتر از همیشه، خورشید، سخاوتمندتر میتابد . سیزده بدر، روز رها شدن از خانه، روز پیوند با خاک، روز فراموشی غمها. خانواده، کنار هم، خندهها، بلندتر از همیشه، بازیها، فارغ از زمان، طبیعت، میزبان...
-
بگو دوسِت دارم
جمعه 8 فروردینماه سال 1404 12:58
بگو دوسِت دارم تا قلبم از مهربونیت بسوزه بگو دوسِت دارم تا چشمات بَند دلمُ پاره کنه بگو دوسِت دارم تا از چشمات مثل برگای پاییز غزل غزل شعر و ترانه بباره بگو دوسِت دارم تا در دل مُردابی م پُر از گُلای نیلوفر شِه دکتر محمد کیا
-
دلآ، خو کن به تنهایی
پنجشنبه 7 فروردینماه سال 1404 12:39
دلآ، خو کن به تنهایی که در این دیارِ عیّاران هیچ آینه را نمیتوان به چشمِ راست دید هیچ آواز را نمیتوان به گوشِ حقیقت شنید سایهها همه دروغند پشتِ چهرههای آشنایِ شب خندهها همه نقابند و دستانی که میفشارندت فقط گرمایِ سنگِ خیانت را به یاد میآورند دلآ، خو کن به پروازِ تنها که در این آسمانِ بیستاره هرچه پرنده...
-
حال خوب
پنجشنبه 7 فروردینماه سال 1404 12:37
-
پنجره را تو بستهای دل نگران نشستهای
پنجشنبه 7 فروردینماه سال 1404 12:36
پنجره را تو بستهای دل نگران نشستهای نه گلبنی نه گلشنی به چشم تو گل شده خار سبزه سبز سبزه زار مژده دهد ز نوبهار مژده دهد به سنبل و به ماهیان بیقرار سپاه تندر جوان نعره کشد در آسمان باده بریزد به خم منتظران تک سوار قطره باران بهار ریزه الماس خدا به گردن نوگل عشق حلقه شده چنان نوار دست هنرمند بهار به مخمل سبز زمین...
-
در کدامین ره می توان جست تو را
پنجشنبه 7 فروردینماه سال 1404 12:35
در کدامین ره می توان جست تو را در کدامین منزل پناه گرفته ای تو بگو حتی بی صدا من از فرسنگ ها اصغا می کنم تو را تو فریاد بزن در سکوت پشت در من همه گوش می شوم برای شنیدنت می آیم آرام بی کوله بار اما استوار از برایت همه جان می شوم در یک بدن تو تمام آنچه هستی که سهم من است و چقدر من صبورم برای ستاندن سهمم بگو کجا پنهان...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
پنجشنبه 7 فروردینماه سال 1404 12:32
-
در سینهام غمیست چو سنگینی نگینی
پنجشنبه 7 فروردینماه سال 1404 12:30
در سینهام غمیست چو سنگینی نگینی هر لحظه بیقرارتر از لحظههای پیشینی در کوچههای خاطره، عطر تو جاریست هنوز گویی که نغمهای است که مانده ست در طنینی چشمان خستهام به رهت خیره ماندهاند در آتش فراق تو میسوزد این چنینی هر شب به یاد روی تو این قلب بیپناهم گردد چو ماه گمشده در ابرهای سنگینی پروانهوار میرقصم در عطر...
-
چشم جان روشن ز روی چون مه تابانِ زینب
پنجشنبه 7 فروردینماه سال 1404 12:29
چشم جان روشن ز روی چون مه تابانِ زینب دل شده حیران به آن قد و رخ خندانِ زینب خالِ مشکین بر بناگوشش چو دامی گسترده مرغ دل افتاده در آن حلقهٔ پیچانِ زینب ابروانش چون کمان، مژگانِ او تیر بلا هر دلی را میزند یک دم به یک پیکانِ زینب خندهاش چون غنچه در بستان، لبانش همچو قند شهد نوشم من ز لعل آتشین، عطشانِ زینب گر ببیند...
-
ما گاهی،
پنجشنبه 7 فروردینماه سال 1404 12:27
ما گاهی، تنها طرح خامی از انسانیم و حقیقت، در پس پردهی تاریکی، صبورانه در کمین شکفتن نور و مرگ، نخستین پل عبور. سید ادریس حسینی
-
نیت دیدارت
پنجشنبه 7 فروردینماه سال 1404 12:26
نیت دیدارت با من است ! وقت وداع که می رسد ... آخرین سلامش با تو ! احمدمحسنی اصل
-
ای عاشقان، ای عاشقان، نوروزتان پیروز باد
پنجشنبه 7 فروردینماه سال 1404 11:57
ای عاشقان، ای عاشقان، نوروزتان پیروز باد صاحبدلان، صاحبدلان، هر روزتان نوروز باد ای یار من، ای یار من، رخت سیه از تن بکن کینه و نفرین دور کن، گرمی مهر پرسوز باد ای گُلسِتان، ای گُلسِتان، برخیز و با گل تو بخوان: یا چشمتان پرنور باد، یا رختتان گلدوز باد امیر حسین استاد
-
به درگاهـت خـداونـدا صدا کن
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1404 12:34
به درگاهـت خـداونـدا صدا کن دلیلـی بـر رضـایِ خـود عطا کن به شیطان ره مده آید به سویم مـرا منزل بهشتِ خـود عطا کن روا گـردد ز تـو حـاجـاتِ مـردم کـرم فـرمـا و حـاجـاتـم روا کن سلیمان ابوالقاسمی
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1404 12:33
-
دلبری دارم که نامش،ساحل آرامش است
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1404 12:32
دلبری دارم که نامش،ساحل آرامش است می شوم دریا وبااومهربانی میکنم درشبِ مهتاب ،اوازبس که زیبامی شود باکلامِ ناب او،پس همزبانی میکنم ازدلم ،گوهر،برایش میفرستم درصدف اینچنین،ازدلبرخود،قدردانی میکنم گرکسی خواهدکه آزارد،دلِ محبوب من من برای ساحل خود،جانفشانی میکنم می شوم شاعربه پیش چشم یارمهربان عشق او،باشعرخودراآسمانی...
-
من کسی را در درون آیینه گم کرده ام
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1404 12:31
من کسی را در درون آیینه گم کرده ام بی سبب نیست که لبخند تو را گم کرده ام دستپاچه میشوم وقتی نگاهم میکنی من دلم گیر است اما عشق را گم کرده ام دست و پا گیر ترین احساس حس عاشقی ست من کنارم مرد رویاها...تو را گم کرده ام کاش کفش م را کسی پیدا کند سالهاست زن بودن خود را گران گم کرده ام هر چه میبینم برایم حسرتی بی انتهاست...
-
بهار
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1404 12:30
-
سال نو که می آید
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1404 12:28
خواستم خانه را خانه تکانی بکنم خانه را از هر گرد و غبار خاکی پاک بکنم دیدم دلم بی قراری میکند با خودم اندیشدم و گفتم دل را چگونه خانه تکانی بکنم ؟ دلم بیش از حد از گرد و غبار عشق خاکی شده تمیز کردنش کار آسانی نیست. سال نو که می آید کل دنیا و جهان رنگ و بوی تازه ای به خود میگیرند ولی دل عاشق و منتظر بیقرار تر میشود،...
-
دروادی عشق وجنون،مجنون ترین مجنون منم
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1404 12:26
دروادی عشق وجنون،مجنون ترین مجنون منم درپیش چشمان تَرَم،لیلا ترین لیلا تویی دیگرکجا پیداکنم،ماهی مثال رویِ تو دربین گلهای جهان،تنهاترین گل زیباتویی پیوندعشق ما شده،باعشق وبادلدادگی درگوشه ای ازاین زمین،ساحل منم دریا تویی عطرتنت مانندگل،باشدمیان این چمن درباغ سبز زندگی،زیباترین سیماتویی بازارعشق وعاشقی،گرم است...
-
در دل تاریک شب ظلمت سیاهی میزند
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1404 12:25
در دل تاریک شب ظلمت سیاهی میزند نور تاریکی سیاهی را منور میکند آب میخوردند از جام لبش پیمانه کش وصل میگشتند بر دریای دل پروانه وش صاف میگشتند و از صافی خود در حیرتند رقص ذرات و همه عیش و طرب قطارهکش ذوق و حیرانی بر افلاک و ملائک غرق نور مست و واله در حریم کبریایی موج وش صافی و دردانه کش دائم بر ایوان نظر شور و...
-
آبی چشمانت
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1404 12:23
آبی چشمانت نقش به آسمان بی رنگ نقاشی زد از گوشه طوسی بوم قطره ای در امتداد شب چکید دستان لرزان باد حجم سرگردان گیسوانت را به ساقه های ترد بابونه پیوند زد ماه در سکوت دریا شکست هر نیم در سیل بی بدیل اشک گونه هایت بر حصار گوش تو گیلاس شد در حاشیه بوم رنگ راکد انتظار نیلوفری، رد پای مردی را سایه روشن کشید.... تا واقعیتی...
-
درد یعنی پی تو باشم نباشی
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1404 12:22
درد یعنی پی تو باشم نباشی شب ها ثانیه ها یاد تو باشم نباشی جان به جان جان دهم اما نباش عشق را در دل نگه دارم نباشی روز ها گریه کنم اما نباشی دل را دریا کنم طوفان شود اما نباشی صبر کردن آسان نباشد و نباشی حال در پریشان شود بازم نباشی درمان از دست تو براآید و نباشی دل مهر و وفایت را بخواهد و نباشی فقط یاد تو سرحالم کند...