-
هر دری قفلی گران دارد، به جز درگاهِ دوست
سهشنبه 27 آبانماه سال 1404 12:30
هر دری قفلی گران دارد، به جز درگاهِ دوست چون کلیدِ وصلِ او را یافتم، دیگر ندوست هرچه اندیشیدم و کردم، به جایی نرسید این گشایش، حکمتی بود از نهانِ پر زِ هوست رمزِ این معمایِ دیرین، در نگاهی ساده بود آنچه میگشتی به دنبالش، در دلِ تو بوده بود ای عزیزِ من، بدان، آن رمزِ گشایش زود بود چون خودت را یافتم، رمزِ گشایش شد وضوح...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
سهشنبه 27 آبانماه سال 1404 12:29
-
عشق را نه آن شکفتنِ گُل دانستهام
سهشنبه 27 آبانماه سال 1404 12:19
عشق را نه آن شکفتنِ گُل دانستهام نه آن آتشی که در شومینه میسوزد بلکه نخستین درنگی است که پیش از گفتنِ "تو" در چشمانت میپیچد و جهان را از نو میآفریند... عشق همان لحظهای است که زمان بر سنگینی سنگِ بودن میایستد آونگ زمان از حرکت می ماند در شکاف بی زمانی و تو ، ناگاه ریتمِ قلبِ کائنات را میشنوی در سکوتِ...
-
آینده همچو آیِنه من را عیان کند
سهشنبه 27 آبانماه سال 1404 12:14
آینده همچو آیِنه من را عیان کند رازِ دلِ شکستهٔ من را بیان کند این قصه عاقبت که زمانی به سر رسد روزی کلاغِ قصهٔ ما هم به در رسد روزی تو را درونِ خودم دار میزنم نقشی نوین به رشتهٔ افکار میزنم من میروم ولی به آمدنم مژده میدهم هیچَم، ولی به آنچه منم مژده میدهم من میروم به جای خودم زندگی کنم من میروم برای خودم...
-
سرخیِ انار
سهشنبه 27 آبانماه سال 1404 12:12
سرخیِ انار بر گونهات افتاد و جهان از عشقِ تو سوخت. باد در موهایت آرام گرفت و برگها نامِ تو را زمزمه کردند. من در خوابِ باران به یادِ تو بودم که عشق بیتو چیزی جز دلتنگی نیست. سیدحسن نبی پور
-
غم غروب و دلم تکه های تو در تو
سهشنبه 27 آبانماه سال 1404 12:09
غم غروب و دلم تکه های تو در تو هوای چشم تو و کوچه های تو در تو ببین که رهگذر کوچه ی حزین دارد میان اشک و نفس ناله های تو در تو چگونه پر بکشم تا کنار شانه ی تو که بسته بال مرا رشته های تو در تو چنین که محنت غم میوزد به هجرانت گرفته هیمه ی جان شعله های تو در تو مدام گرد خیالت به گریه چرخیدم که اشک مانده و این حلقه های...
-
چشمان تو مرا طلسمی کردند؛
سهشنبه 27 آبانماه سال 1404 12:07
چشمان تو مرا طلسمی کردند؛ که در نگاهم، چشمانی آنقدر زنده نبینم. امین بابایی
-
در حال فرار از دست واژه ها
سهشنبه 27 آبانماه سال 1404 12:06
در حال فرار از دست واژه ها در کوچه تاریک شعر نفس نفس زنان با صورتی عرق کرده به بن بست نگاه تو میرسم شعری مرا گیر انداخته... بگویم که برود مهدی شعبان خمسه
-
حیف باشد که دلم خرجِ ریاکار شود
سهشنبه 27 آبانماه سال 1404 12:05
حیف باشد که دلم خرجِ ریاکار شود ورنه این داغِ نهان، بیتو مگر کار شود؟ نقشِ رنگینِ رُخت از صد جهت آراسته است لیک از آن باطنِ تیره، چه پدیدار شود؟ یارِ شادی شو و در سختیِ ما خصم مباش کاین دوگونی نتواند به سرانجام رسد روزِ رسواییِ تزویر تو نزدیک شود پرده از چهره برفت و همه آثار شود مریم مرتضایی
-
تو را تا آخرین لحظه فراوان دوست میدارم
سهشنبه 27 آبانماه سال 1404 12:04
تو را تا آخرین لحظه فراوان دوست میدارم هنوزت چون جوانیها کماکان دوست میدارم همانم من، همان عاشق، همان دیوانهی سابق تو را ای عشقِ بی همتا فراوان دوست میدارم چه تلخ آدم بهدوری میکند عادت، بهجان کندن به سختی، من تو را اما چه آسان دوست میدارم مرا باور کن ای زیبا ترین گل واژه ی شعرم تورا چون جان هنوز از عشق و...
-
بگو دوست ت دارم
دوشنبه 26 آبانماه سال 1404 12:28
بگو دوست ت دارم بخوابد آرام زمان در آغوش رویا تماشای تو ابدی ست. در قاب نگاه من بگو دوستت دارم تا قایقی بیپناه سرگردان در آبیِ چشمانت بمانم بگو دوستت دارم که چشمانت، فانوسیست گمشده در نگاه من. بگو دوستت دارم تا تاریکی فرو نریزد بر من خیس روشنایی تو باشم بگو دوست ت دارم تا موج نگاهت طلوعی بر پایان تاریکی و رقصی بر...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
دوشنبه 26 آبانماه سال 1404 12:25
-
سنگی خورد به سرم که به سینه میزدم
دوشنبه 26 آبانماه سال 1404 12:23
سنگی خورد به سرم که به سینه میزدم لبی گزید مرا که روزی بدان بوسه میزدم بال و پرم را چید آن بی وفایی که برای دیدنش بال چو پروانه میزدم همانی زد وپیمانه هایم را بشکست که برایش می وباده ز پیاله میزدم به پای کسی سوختم که به پایم نسوخت حیف ازآن زخمها که به دل بی بهانه میزدم تازه پا گرفته بودم در وادی عشق یار بی وفا نبود...
-
گرچه از بیداد چشمانت شکایت کرده ام
دوشنبه 26 آبانماه سال 1404 12:22
گرچه از بیداد چشمانت شکایت کرده ام حرمت شیرین و فرهادی رعایت کرده ام سهمِ پای لنگ من گلبوسه ی سنگلاخ هاست ظلمِ بی حد کن بر این بیداد عادت کرده ام عامل ِ بی تابی دل چشم شهلایت نبود عذر می خواهم اگر ناحق قضاوت کرده ام عهد کردم با خودم با گریه دمسازی کنم با دل دیوانه ام اتمام حاجت کرده ام شعر من پیوسه گرمابخش بزم روضه...
-
یازهرا س
دوشنبه 26 آبانماه سال 1404 12:20
-
ساکت نشود دل مگرم بوی تو باشد
دوشنبه 26 آبانماه سال 1404 12:17
ساکت نشود دل مگرم بوی تو باشد پیدا نشود شب مگر آن موی تو باشد گر قرعه خورد بر دل من حکم فراغت یاغی بشود این دل و دل سوی تو باشد بیمارم و از غم رخ من چون شب یلدا درمانگر من زلف پر از چین تو باشد مهر تو شود بر مرضم شربت و دارو هرچند مرضم ازخم ابروی تو باشد رسوا شده ی شهرم و این روح هوس باز حیران که شود در گذر و کوی تو...
-
تشنه ی ابد و یک روزم
دوشنبه 26 آبانماه سال 1404 12:13
تشنه ی ابد و یک روزم وقتی انفرادی ترین سلول جهان قلب او باشد عاطفه کیانی
-
تو را باید در گذر بادِ زمان
دوشنبه 26 آبانماه سال 1404 12:08
تو را باید در گذر بادِ زمان صبر کرد تا زندگی در سکوت خود یادش بیاید که تو بودی طیبه ایرانیان
-
بانوی من
دوشنبه 26 آبانماه سال 1404 12:02
بانوی من من نیز غریبم در این گسترهی بیپناه؛ هزار بار آغوش شدم برای حضوری که نرسید. طیبه ایرانیان
-
طرح چشمانت مرا با غصه حلق آویز کرد
دوشنبه 26 آبانماه سال 1404 12:01
طرح چشمانت مرا با غصه حلق آویز کرد شیوهی خندیدنت جام مرا لبریز کرد مرغ عاشق بی هوا بر شاخهی قلبم نشست زندگی را در سرم یک امر شرک آمیز کرد تا گلی از گلشنم رویید از شوق وصال بی مروت ناگهان دنیای مان پاییز کرد آه از روزی که دستانم به دستان تو خورد حکم نامحرم شدن دندان برایم تیز کرد با همان دستان زیبایش برایم عاقبت زهر...
-
رفتی ،نسیم بُرد ز دل ،سوز و سازِ من
یکشنبه 25 آبانماه سال 1404 11:28
رفتی ،نسیم بُرد ز دل ،سوز و سازِ من برد از نگاه خسته، همه رازِ رازِ من ماند از تو،نغمه ای به دعا در دلم نهان چون افتاب نیمه نهان درغبارجان ازسوی همان اشنا، نوری امد باز روشن تر از سپیده ی لبخندیک نماز آن چه نماند ماندنی، از دل شدم جدا دادم به مهرعشق، رسیدم به کیفرِ جزا.. سید یحیی حسینی امیرآباد
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
یکشنبه 25 آبانماه سال 1404 11:20
-
من دست به پیش تو بر آرم به تظلّم
یکشنبه 25 آبانماه سال 1404 11:17
من دست به پیش تو بر آرم به تظلّم محتاج نگاهی ز تو هستم و تبسّم طوفان عجیبی ایست در آن دیده ات آخر گر نیست چرا میرودم دل به تلاطم این رنگ که در چهره تو هست چه غوغاست تا چشم من افتد طلبم نانی ز گندم آنروز که افتاد نگاهم به تو ای دوست افتاد زبانم ز کلام و ز تکلّم تو نوری و خورشیدی و روزی همه ایام ظلمات به راه تو کند روز...
-
برای بی قراری ام قراری شو
یکشنبه 25 آبانماه سال 1404 11:15
برای بی قراری ام قراری شو ما درنهایت روزی از هم جدا خواهیم شد اما امروز نه امروز روز دیدارست روز خوشحالی کنار هم بودن ما درنهایت از هم جدا خواهیم شد روزی که کاری برای کنار هم بودن از دستمان برنمی آید اما امروز کارهای زیادی از دستمان برمی آید برای کنار هم بودن امروز می توان قراری شد برای بی قراری های هم می توان... ما...
-
خدایاپناه مون باش
یکشنبه 25 آبانماه سال 1404 11:13
-
"مادر"
یکشنبه 25 آبانماه سال 1404 11:11
تمام این واژه ها را شستشو کردم نشستم پیش آنان گفتگو کردم ترا بر یادم اندازد فقط "مادر" غمش از پا گرفته رفته تا فرقم به دریای غمش افتاده ام غرقم مرا از غم رها سازد فقط "مادر" علی فخری
-
از کدام سرزمین آمده ای
یکشنبه 25 آبانماه سال 1404 11:09
از کدام سرزمین آمده ای از کدام قبیله کجا بیایم به دنبال قلبم که برده ای و پس نمی دهی سمیه کریمی درمنی
-
یک عمر تکیه گاهت بودم و آخر همه چی هیچ شد
یکشنبه 25 آبانماه سال 1404 11:08
یک عمر تکیه گاهت بودم و آخر همه چی هیچ شد از گردنه ها گذشتیم و دلامون اسیر یک پیچ شد! دیدی ته تموم عاشقی ها ختم به تردید شد حسی دیگه باقی نمونده همه چی ناپدید شد! رسم دنیا بی وفائیه، هرچند دردش کم نیست ولی قطعا قلب عاشق، از این دنیا بی سهم نیست! همه چی میگذره پس بی خیال، هرچه بادا بادباد پُر تپش باشه دلی که، تن به عشق...
-
جهان من ، دو قسمت است
یکشنبه 25 آبانماه سال 1404 11:07
جهان من ، دو قسمت است یک قسمت ، آندم که چشمان تو باز می شود یک قسمت ، آندم که چشمانت در اعتصاب پلک هایت به خواب می رود... اقبال طاهری
-
در باغ تنهاییه، پاییز پر برگی
یکشنبه 25 آبانماه سال 1404 10:59
در باغ تنهاییه، پاییز پر برگی برگهای درختان در جنگ با مرگی کفشدوزکی بر آن خسبیده بیدار میشود و زمستان افسرده می بیند........ حس می کند دردی را بی باران و تگرگ و برف وفقط سردی را خشکی چشمانش بی اَشکهای شور طبیعت در خشمی ویرانگر ناصبور نه آبی و نه قوتی و هزاران دهان باز نه عشقی و نه مهری و صفا یی، بسان کتمان یک...