-
شانس
جمعه 30 آبانماه سال 1404 12:36
هر وقت دانه های برف را در تابستان دیدی شانس هم زنگ در خانه ی مرا خواهد زد بهمن نوری قاضی کند
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
جمعه 30 آبانماه سال 1404 12:35
-
در این وادی مرا یاری نبود،
جمعه 30 آبانماه سال 1404 12:33
در این وادی مرا یاری نبود، به جز حسرت مرا کاری نبود. در این دریای طوفانی ، ساحل به این آرامی. در این غربت، به این بی نامی، رفیقم شد غم پنهانی. به صد خون جگر پیمودم راه ، که شاید شود عاشقی توشه راه. به یاد تو همه شب، شمعی روشن بود ، غافل از آن که دلت همه شب مهتاب بود. مژده دهید که یار آمد ، چه صد حیف که به خواب آمد....
-
تو را به قرص جمالت که ماه و تابنده است
جمعه 30 آبانماه سال 1404 12:31
تو را به قرص جمالت که ماه و تابنده است بمان که روی سرم غصه سایه افکنده است زفرط ِ شوق و شعف نیست، از سر سوز است به روی گونه ی من شبنمی که لغزنده است تو از حوالی ِدیبا و پولکی انگار که چشم های سیاهت چنین فریبنده است برای نیل به آغوشت، این دل زخمی نبوده ای که ببینی چقدر جان کنده است چگونه شاعر ِ جغرافی ِ تنت نشوم که...
-
حجاب
جمعه 30 آبانماه سال 1404 12:30
-
در کوچه ی نام تو
جمعه 30 آبانماه سال 1404 12:29
در کوچه ی نام تو بارانِ قطرههای ابریشمِ خاطرات میبارد و قلب من درخت کهنسالی ست که ریشههایش تا ژرفای سایهسار نگاهت رفته است... شب، غنچه ی تاریکی میشکفد ماه، آوایی یخزده را در حلقوم تنهایی زمزمه میکند و من پشت شیشههای ماتِ انتظار به همهمه ی رازآلود باد گوش میسپارم... چشمانِ تو دریایی از آبیِ بیکران است و من...
-
خسته بودم من وگرنه زندگی کاری نبود
جمعه 30 آبانماه سال 1404 12:12
خسته بودم من وگرنه زندگی کاری نبود صد برابر کوه هم بر پشت من باری نبود خسته بودم از خودم وقتی که ساکت می شدم پاسخ لطف تو گر نه شرم و بیزاری نبود خسته بودم خسته از هر آرزو که داشتم زندگی در پیش من جز مشت و دیواری نبود... من حسد بردم به هر حالی که داری ای رفیق این حسادت بر خیال آنچه می داری نبود... آنقدر غرق حماقت بوده...
-
من ترمز بریده
جمعه 30 آبانماه سال 1404 12:10
من ترمز بریده شیب تند درد هی باریدن اتوبان به تنگی کوچه ای خاکی هی بپیچد زندگی نپیچد خدا کند فرمان نبرد کوهی پیدا نمی شود سر بر شانه ام بگذارد دلش زار بزند تو با من کورس گذاشته ای؟ این راه سیاه هی کرده ای که نرسیدنت را کجا برسی کولی تری ؟ تنهایی ام آنقدر عمیق است که اقیانوس در من غرق می شود غلامرضا تنها
-
صادقانه بگویم
جمعه 30 آبانماه سال 1404 12:09
صادقانه بگویم غم، سایهایست که پایانِ هیچ فصلی فراموشش نمیکند؛ ما فقط یاد میگیریم آهستهتر زیرِ بارش قدم بزنیم. علیرضا عزیزی
-
تو
جمعه 30 آبانماه سال 1404 12:00
تو تنها واژه ای هستی که ارزش دوست داشتن را دارد بهمن نوری قاضی کند
-
از بختِ خوشِ حادثه اُفتاد به دل سیرتِ پاکش
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1404 12:28
از بختِ خوشِ حادثه اُفتاد به دل سیرتِ پاکش انگار که شب خُفته در آینه ی چشمانِ سیاهش گویی که چو پاییز و بهار است همه رُخسارِ کِژالَش آن شب که سحر دست کشید صورتِ ماهش سرخوش چو بهاران همه جا یاسِ پُر احساس از دستِ نیالوده و آن نی نیِ چشمانِ خمارش گوهر به لبُ گونهیِ گلگون شده احوالِ شبابش یاقوت و زمُرد سرِ پیکار به...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1404 12:27
-
در آغوشِ سکوت، آوازِ پنهانی شدم
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1404 12:22
در آغوشِ سکوت، آوازِ پنهانی شدم ردّی از نور بر تاریکیِ یک واژه شدم چشم بستم، دل گشودم، راهِ درونم وا شد هرچه گم کردم دراین دل، بازِ تویی پیدا شد شعر میریزد زِ من، وقتی نفس تنگ شود شب اگر باشد تا صبح غمت آهنگ شود هرچه گفتم از جوانی حاصل خام بودنم ساز سنگرم بود و شعرت دشمنم در همین آغوشِ خاموش، دلم از خود گذشت شعر امد...
-
تـرکِ مـا کـردی و رفـتـی نـابـهنـگام ای عـزیـز
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1404 12:20
تـرکِ مـا کـردی و رفـتـی نـابـهنـگام ای عـزیـز خاطراتت مانده بر جا سـرد و ناکام ای عـزیـز در تـمـنـای حضورت خسته ای حسـرت به دل لحظه هایم سوت و کور و بی سرانجام ای عزیز تـو کـجــایـی کـز نـبــودِ شـانــه هـایِ مـأمـنـت غـصـه هـا بر دل نمـوده عـرض انـدام ای عزیز غـربـتی دارد کنـون بی جلـوه ات روز و شـبـم کز فـراقـت...
-
یازهرا س
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1404 12:17
-
قلب های عاشق
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1404 12:16
قلب های عاشق سایه ندارند... مثل گریه ماهی زیر آب مثل گریه ی آدم عاشق زیر باران مثل بغضی که تو گلو می خنده... دکتر محمد کیا
-
گوشه دنج اتاقم با تو خلوت میکنم
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1404 12:11
گوشه دنج اتاقم با تو خلوت میکنم با خودم مثل همیشه از تو صحبت میکنم درد دل هم میکنم، اما زیادش خوب نیست در تجسم کردنت بسیار دقت میکنم من نمیدانم چه سری دارد این طرز نگاه باز هم از دیدن چشم تو حیرت میکنم گرچه خط به خط خودت حفظی برایت مو به مو قصه های کهنه را از نو حکایت میکنم خاطرت خیلی عزیز است و اگر که موردی باب میل...
-
ترانه خواندم
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1404 12:10
ترانه خواندم سکوتش از تو شروعش از تو تپیدنش از تو هر چه خواندم تو نامت به زبانم خوب میآید هر بار که صدایت میزنم سمفونی عاشقانهای به راه میافتد شعر میشود ترانه میشود چشمهایم در پشت پلکهایم آرام به خواب میروند و در آرامش سکوتِ تو از همهی دردها خالی میشود گویی زمان در یک نت ایستاده و بارها به عقب بر میگردد به نام...
-
تمنای آتش صفت در وریدم
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1404 12:07
تمنای آتش صفت در وریدم به مسلخگهِ قلب عاشق کشیدم ولی چون وصالِ محالت شد حاصل دو چندان شد آرامشم ای امیدم رها گشتم از فوج غمها؛ رهیدم چو با موج مهرت به ساحل رسیدم چو گفتی ز خوبان تو را برگزیدم ز شوق اشکِ چون دُر به دامان چکیدم تنت بر تنم رخ به رخ بوسه چیدم عسل وارهء لعل نابت چشیدم کماندار چشمت دلم را هدف کرد من از...
-
دیدمت در خواب و دل برخاست از خوابِ گران
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1404 12:05
دیدمت در خواب و دل برخاست از خوابِ گران نقش کردی در دلم، ای نقشبندِ بینشان چشم بستی بر زمین و آسمان روشن شدی آفتابی یا که مهری؟ ای فروغِ جاودان یک نظر کردی و جانم شعلهور شد بیسبب در دلم آتش فتاد از چشم تو، آن یک زمان از ازل با نام تو پیچیده در گوشم نوای عشقِ بیآغاز، بیپایان، نهان در هر زبان هرچه دیدم، هیچ دیدم،...
-
در سکوتِ باد نامت را انکار میکنم
چهارشنبه 28 آبانماه سال 1404 11:59
در سکوتِ باد نامت را انکار میکنم اما باد پاسخ میدهد "تو را دوست دارم..." چشمانم تشنهی دیدارِ رُخسارِ تو هستند و دلهای انگشتانم بر گیتارِ دلم ملودیِ"او هست" را مینوازند بر هر ورق از تقویمِ سپیدم ریشه میدوانی و درقهوهی غروبِ من که از فراق تلخ شده شکرِنامت در قعرِفنجان رسوب میکند "دوست...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
چهارشنبه 28 آبانماه سال 1404 11:58
-
اکنون قطرهای هستم،
چهارشنبه 28 آبانماه سال 1404 11:56
اکنون قطرهای هستم، اما در من، از ازل، اقیانوس میجوشد. با نسیمی از توبهی سیب به راه افتادم و هنوز به یاد میآورم لذتِ بیمنتهایِ تنِ واحدِ انسان. هان، دریافتم: جدایی، خیال است. هر دلی که میتپد، تکرارِ ضربانِ من است، و هر اشکی، چکیدهی دریایِ دیگری از من. ای آدمیانِ عشق، همه ریشهایم در یک خاک، و موجی منوّر از...
-
خبر از حال خرابم که نداری هرگز
چهارشنبه 28 آبانماه سال 1404 11:56
خبر از حال خرابم که نداری هرگز چشم گریان ز فراقم که نداری هرگز زنده و مُرده من هیچ ندارد ارزش اندکی غصه نباشم که نداری هرگز دل مجنون و دل لیلا را من اگر داشته باشم ،تو نداری نداری هرگز قصه زندگیم خون به دل عمرم کرد عاشقم من ، غصه دور شدن را تو نداری هرگز روزها را پی هم هی بشمردم تا شب لاجرم قصد رسیدن تو نداری هرگز هر...
-
یازهرا س
چهارشنبه 28 آبانماه سال 1404 11:55
-
آه ای عشق
چهارشنبه 28 آبانماه سال 1404 11:55
آه ای عشق آه ای معشوق ای دلیار ای سر آغاز خواستن های ازلی ، بر تن درختان سبز ادراک ای مفهوم داشتن های ابدی ،در استواری رازآلود افلاک در سایه روشن اساطیری روحم تاریخم را به نامت ثبت کن آه ای ماهور اقلیم عاشقی آوای توکاهایت در هم اغوشی مضراب های آرزویم نوای دل انگیز عشقند که هوشیاری را در مدهوشی می نوازند پرده ی خیالم...
-
تا به کی درغم تو ناله کنم پنهانی
چهارشنبه 28 آبانماه سال 1404 11:54
تا به کی درغم تو ناله کنم پنهانی بخدا خسته ام ازاین همه سرگردانی هرسحر صورت زیبای تو را می شویم به سرشکی که چکد زین نگه گریانی این منم خسته وتنها که زغم مینالم یا توهم چون من دل خسته زغم نالانی عکس چشمان توصد موج چوطوفان دارد سرخوش آن کس که درافتد به چنین طوفانی باخودم عهد نمودم که نبینم رویت تا به جادو نکنی قلب مرا...
-
در خیالم می درخشی در وجودم بیشتر
چهارشنبه 28 آبانماه سال 1404 11:51
در خیالم می درخشی در وجودم بیشتر می شود با خنده ات کشف شهودم بیشتر تو شبیه بازی و من آبشاری زخمی ام تو عروجت در فراز و من فرودم بیشتر چشم هایم لو نمی دادند عشقم را، دریغ با دل دیوانه ام رسوا نمودم بیشتر شاعری بالفطره ام هرچند اما عشق تو می دواند شعر را در تار و پودم بیشتر گرچه می دانم جنون در من ضرر دارد ولی شرط می...
-
تا که خوش باشد کنارت حالشان
چهارشنبه 28 آبانماه سال 1404 11:47
تا که خوش باشد کنارت حالشان گرد تو مانند همچون عاشقان تا غمیاز راه رسد دوری کنند نامنیک در رو خنجر در نهان در میان این دو رویی ها بخند رخت میش از جان این گرگان بکن زین سرا جز لطف و عشق کردگار هیچ حاجاتی نباشد نزد ما مریم مرتضایی
-
ساقی شکست دلم که دل دوتا شوم
چهارشنبه 28 آبانماه سال 1404 11:43
ساقی شکست دلم که دل دوتا شوم در کوی عاشقی شبی مبتلا شوم زین راه رفته عمرم کسی نرفته است عاشق که میشوم سنگ جفا شوم بر دامن عمرم کسی ننوشته که میروم بیهوده طلعت به درد جهان شما شوم این دل خسته ز جام برگیر لحظه ای از شرب خمر جهان رها تا جدا شوم بستی به پای دلم زنجیر شبنمی بشکسته دام و طوطی سما شوم لکنت نداشت مرغ سخن گوی...