ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
رسیده ام،مجنون و دلداده،خسته از نبردی جانکاه،
و بجز سبزی عشقت بر اندامم سایه ی هیچ رنگی نیست.
به مهرم،به عشقت،به وفایم، به خداییت سوگند
که تسلیم شدن جز به تقدیر تو،واژه ی قشنگی نیست
اگر بخواهی در زمستان هم جوانه خواهم زد
و تقدیر دلم فرو ریختن با هیچ خدعه و نیرنگی نیست.
عشق یعنی تو،عشق یعنی انتهای جادّه
و بر گردن شترهای کاروان دیگر هیچ زنگی نیست
مقصد یعنی رسیدن،کندن کفش و شستن پاهایم
یعنی نترس! سر راهت در این جادّه هیچ سنگی نیست.
وصال یعنی بستن زخمهای پیکرم با دستهایت
یعنی پس از این دیگر در اطرافم،هیچ جنگی نیست.
و خواب یعنی برای هر غمی شانه ات،
یعنی در آستان تو، خبری از بی کسی و دلتنگی نیست.
مهرانگیز نوراللهی