یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گر شمع نسوزد خرمَ از شور نگردد

گر شمع نسوزد خرمَ از شور نگردد
هیزم زِهوَس شعله ور از نور نگردد
چشمی که به حق مستِ رخِ یار نباشد
با چشمکِ معشوقه که مخمور نگردد
دریا نتوان گفت، به هر رودِ هراسان
هرجویَکِ درکوچه روان هور نگردد
ای بسته دو چشمت به خَمُ پیچِ حقایق
با خطبۀ تو، غصّه و غم دور نگردد
جز از سرِ ایمان به حقوقُ غمِ انسان

حُکمت به اجابت، زِ رَهِ زور نگردد
شوریِ تو از شهرتِ خامیِ انام است
گر آش، از عاقل بشود، شور نگردد
چون باطنِ بیمارِ تو کرده هوسِ هار
با زورِ تو بیداریِ کس، کور نگردد
تا زور بکار آید و دستور به مملوک
هر مسجد و میخانه مگر گور نگردد
آنکس که بخون کرده تمنّایِ طَمع را
دین و دهنش، جز قمه و قور نگردد
ای غافِلِ از، قبلۀ این خاکِ پر ازغم
بیدادِ تو جز، وصله ی ناجور نگردد
تا ملک پراز تخمِ غریبه ست بدانید
صد نسلِ غریبه به وطن پور نگردد

امیر ابراهیم مقصودی فرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد