یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

به گمانم نزدیک به اذان بود!

به گمانم
نزدیک به اذان بود!
یک سو من بودم
دغدغه های بی کسی
سوی دیگر
نگاه مست رهگذر
دست و دلم را گم کرده بودم
خیره شد
نگاه زیر چشمم پس گرفتم
رفت
دوای درد چشم
از دم درمان مریضخانه کرد
بی خبر
شد فراموشش
که جانم
با تقلا روز ها منتظر اشاره دیگر بماند
تا که
آرزویش کردم بخواب


منوچهر فتیان پور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد