یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

قلبی که ترک خورده به کارِ تو نیاید

قلبی که ترک خورده به کارِ تو نیاید
یک عاشقِ افسرده به کارِ تو نیاید

با جوهرِ ته مانده یِ خودکار نوشتم
دیوانه وُ دلبرده به کارِ تو نیاید

وقتی که بیابان شده تقدیرِ نوایم
این بلبلِ آزرده به کارِ تو نیاید


خشکیده دو دل بر تنه یِ خشکِ درختی
احساسِ دلی مرده به کارِ تو نیاید

چیدی یُ گلابی ندهد ، حیف عزیزم
شاخه گلِ پژمرده به کارِ تو نیاید

چون لعبتکی تلخکِ بزمت شده بودم
این بازیِ نابُرده به کارِ تو نیاید

بر شانه یِ من کوهِ دغل تاب ندارد
سنگین شده این گُرده به کارِ تو نیاید

چینی یِ دلم بند زنی فایده دارد؟
قلبی که ترک خورده به کارِ تو نیاید


میثم علی یزدی

بسیار صواب‌َست وُ ثواب‌َست گناهت!

بسیار صواب‌َست وُ ثواب‌َست گناهت!
هربار دلی برده دلِ ولوله خواهت!

لبخند بزن , بر لبِ من زلزله آید
ویرانگرِ بنیانِ دلم چشمِ سیاهت

ایوان شده ای شانه زنی مویِ پریشان !
خورشید طرفدارِ طلائی یِ پگاهت


دلدار تو غمگین بشوی سیل روان ست
از گوشه یِ چشمِ نگرانم به نگاهت

بر دفعِ شهابِ حسدِ این شبِ تاریک
ناس وُ فلقِ باد شده هاله یِ ماهت

هربار که دنیا قفسی گشت برایم
برشانه زدی آی پسر سرد شد آهت ؟

وقتی که مِه آلود شود جاده یِ دیدار؟
با شعله یِ عشقم بشوم مشعلِ راهت

مشکوکِ وفایت نشود عقل عزیزم!
ای قدرِ مُسلّم دلِ من پشت و پناهت

شِکّر شِکنت نوک زده بر ساقه یِ سبزی
بر نیشکر وُ شربتِ شیرینِ گیاهت

این عشق به پایان نرسد شاعرَکی گفت
شمشیرِ قلم در کف وُ سربازِ سپاهت


میثم علی یزدی