ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
مراشاعرنخوانیدچوگلهارانمی شناسم
مراعالم نخوانید که کتابهارا نمی شناسم
مرا عاشق بخوانید درنهایت
که روشنفکری و واژگان را نمی شناسم
علی اکبری
در خاطراتم که قدم میزنی ...
چترت را همراه داشته باش
اینجا ، بارانیترین نقطه ی دنیا میشود ...
وقتی اشکهایم از ابرهای حسرت ...
بر سره خاطراتی از تو ، سرازیر میشوند
دست خودم که نیست ...
جای خالیَت ...
جای پای قدمهایت در خاطراتم ...
مگر میشود روزهای ذهنم بارانی نشود؟
ای کاش ...
فقط چند لحظه ، از خاطراتم بیرون می آمدی ...
کمی کنارم مینشستی ...
تا لبخندم را بتابانی بر تمام حسرتهایی که از تو به یادگار مانده
تا از پسشان ، آبی ترین امیدها را در بودنت ببینم
حسین علی اکبری
در خاطراتم که قدم میزنی ...
چترت را همراه داشته باش
اینجا ، بارانیترین نقطه ی دنیا میشود ...
وقتی اشکهایم از ابرهای حسرت ...
بر سره خاطراتی از تو ، سرازیر میشوند
دست خودم که نیست ...
جای خالیَت ...
جای پای قدمهایت در خاطراتم ...
مگر میشود روزهای ذهنم بارانی نشود؟
ای کاش ...
فقط چند لحظه ، از خاطراتم بیرون می آمدی ...
کمی کنارم مینشستی ...
تا لبخندم را بتابانی بر تمام حسرتهایی که از تو به یادگار مانده
تا از پسشان ، آبی ترین امیدها را در بودنت ببینم
حسین علی اکبری