-
" من " همانم که دیده ای نه آنکه شنیده ای...
جمعه 27 شهریورماه سال 1394 15:22
همیشه آنچه که درباره " من " میدانی باور کن , نه آنچه که پشت سر "من" شنیده ای " من " همانم که دیده ای نه آنکه شنیده ای...
-
تو می روی ومن..
پنجشنبه 26 شهریورماه سال 1394 09:55
تو میروی و من رسوب میشوم ته ماندهای که دور باید ریخت ... 2 خستهتر از آنم که لیوانی چای آرامم کند آغوش گرم ترا میخواهم در جنگلی ناشناس وقتی که آسمان از لابهلای شاخهها سرک میکشد ... (فریبا عرب نیا)
-
این صندلی که جای تو خالیست روی آن
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1394 09:52
این صندلی که جای تو خالیست روی آن یعنی که آمدی، که نشستی، که ناگهان پروانـــه وار پیـــله دراندی و پـــــر زدی رفتی به سمت نقطه ی پایان آسمان اعجاب رفتنت در و دیــــوار را گرفت حتا دهان پنجره باز است همچنان بعد از تو لفظ و لهجه ی ساعت عوض شده است طــوری کـــه حس نمی شود از چرخشش زمـــان دیـدم کــــه بعد رفتــن تــــو...
-
مـردم آنـطـور کـه تـربـیـت شـده انـد مـی بـیـنـنـد
دوشنبه 16 شهریورماه سال 1394 10:24
پـیـری بـه جـوانـی گـفـت: کـچـل کـن بـرو بـالـا شـهـر....هـمـه فـکـر مـی کـنـن مـدِ بـرو وسـط شـهـر....فـکـر مـی کـنـن سـربـازی بـرو پـایـیـن شـهـر....فـکـر مـی کـنـن زنـدان بـودی ایـن هـمـه اخـتلـاف... فـقـط در شـعـاع چـنـد کـیـلـومـتـر مـردم آنـطـور کـه تـربـیـت شـده انـد مـی بـیـنـنـد از قـضـاوت مـردم نـتـرس در...
-
می پودم در تار ِ تو
جمعه 13 شهریورماه سال 1394 10:12
نشسته ام که سر در گمی کنی در شانه هایم از علی الطلوع چشم های تو تا صلاة ِ ظهر از آن بگویم که تمام گنبدها از دهان من پر شود گم کنم سرم را لای سینه هایت ... مزه بریزم که خنده بگیری ... آرام بگیری که آغوش بگیرم با رام ِ پنجه های تو از بازوان من ... تور شدن به هردویمان می آید می پودم در تار ِ تو آنقدر که اشک هایم را هم از...
-
مرا ببخش
جمعه 6 شهریورماه سال 1394 10:54
مرا ببخش که پنداشتم شادی پرواز پرستوها از شوق حضور توست آنها بهار را با تو اشتباه میگیرند آخر کوچکاند کوچکم. از: کیکاووس یاکیده
-
راه میروی در طول وعرض زندگی ام
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1394 10:31
-
من یک جای دنیا خیلی خوشبختم..
جمعه 30 مردادماه سال 1394 10:38
من، یک جای دنیا خیلی خوشبختم در چارچوب قاب عکس دونفرهمان ! "نسترن وثوقی"
-
تو بیا آینه باش
شنبه 24 مردادماه سال 1394 10:04
سال ها رفته و باز تپش گرم ترین خاطره ها می فشارد دل خاموشم را به تو می اندیشم و به آن ثانیه هایی که گذشت و به بی تابی قلبی که شکست تو بیا باران باش و بر این تازه گل خسته ببار تو بیا آتش باش تو بیا جاری باش تو بیا باور کن عشق هم حس غریب تپش آینه هاست تو بیا آینه باش
-
من شعرهایی دارم که
شنبه 17 مردادماه سال 1394 10:21
من شعرهایی دارم که گروه خونی شان گره میخورد به چشمهایت که گاهی میخندند گاهی نمیخندند و گاهی آنقدر مثبت میشوند که نفع هر دوی ما در بیتو بودن، منفیست. " روجا چمنکار"
-
شلوغی پیاده رو
جمعه 9 مردادماه سال 1394 09:40
گاهی شلوغی پیادهرو بهانهی خوبیست که دستهای کسی را برای همیشه گم کنی "لیلاکردبچه"
-
من قدیمی بودم..
جمعه 2 مردادماه سال 1394 09:58
من قدیمی بودم پلی با سی و سه چشمِ گریان وقتی از من میگذشتی قصری آتش گرفته که ویرانیاش را تماشا کردی و رفتی مقبرهی پادشاهان که هُرم سینهی بردهها هنوز درونش زبانه میکشد دیواری چینخورده دور خودم کناره جادهی مفروش پروانههای مرده افسوس حتی نسیم بال پروانهای میتوانست به حالم بیاورد من قدیمی بودم تو فردا از من که...
-
از این راه شوم ،گرچه تاریک است
سهشنبه 30 تیرماه سال 1394 09:50
از این راه شوم ،گرچه تاریک است همه خارزار است و باریک است ز تاریکیم بس خوش آید همی که تا وقت کین از نظرها کمی... نیما یوشیج
-
از دور تو را دوست دارم
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1394 10:14
از دور تو را دوست دارم بی هیچ عطری آغـوشی لمسی و یا حتی بوسهای تنها دوستت دارم از دور ... " جمال ثریا "
-
برای تو بوده است سکوت من..
شنبه 20 تیرماه سال 1394 10:10
برای تو بوده است سکوتِ من در سالیان دراز و اینک برای توست که میگویم از سکوتِ گذشتهام .. " بیژن جلالی "
-
من تنها می شوم تو تنها
سهشنبه 16 تیرماه سال 1394 09:42
من تنها میشوم تو تنها ... نه، این فعل حذف به قرینه معنا نمیشود میدانم نمیشوی ... "گروس عبدالملکیان"
-
روح سردرگم من
جمعه 12 تیرماه سال 1394 09:34
روح سردرگم من بوی جنگل دارد و نگاه تو در آن آتشی میکارد چشم تو پنجرهی مرموزیست کاش میدانستم پشت این پنجره کیست کاش میدانستم چه کسی در تو اقامت دارد کاش آتشی بودی و میسوزاندی علف هرزهی تردیدم را چشمهای بودی و میرویاندی دانهی خفتهی امیدم را .. " عباس صفاری "
-
سنجاق سرم از عشق چیزی نمی فهمد
سهشنبه 9 تیرماه سال 1394 15:17
سنجاق سرم از عشق چیزی نمی فهمد فقط همین را می داند چگونه وقتی تو می آیی زیباترم کند. "الهام اسلامی"
-
فقط میشود هوسَت کرد!
جمعه 5 تیرماه سال 1394 09:02
مثلِ قاچی از ماه نشسته در سفرهی شب. فقط میشود هوسَ ت کرد! "رضاکاظمی"
-
برفی که میبارید من بودم
دوشنبه 1 تیرماه سال 1394 09:43
برفی که میبارید من بودم تو را احاطه کردم در برت گرفتم گونههایت را نوازش کردم شانههایت را بوسیدم و پاره پاره ریختم پیش پای تو بر من پا گذاشتی کوبیدهتر سختتر محکمتر شدم تابیدی به من آب شدم "شهاب مقربین"
-
تنها بودم اما بودا نبودم..
دوشنبه 25 خردادماه سال 1394 09:45
تنها بودم اما بودا نبودم و نیلوفری ارغوانی در سینهی بلورینم نمیتپید .. در هر زندان دنیا زندانی فراموش شدهای و در هر گورستان جهان عزیزِ به خاک سپردهای داشتم و تنها بودم مثل ماه که کوتاهتر از تنهایی من دیواری نیافته بود .. " عباس صفاری "
-
درِ خانهات به دریا باز میشد
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1394 09:00
درِ خانهات به دریا باز میشد و دریا خانهی من بود . یکبار به آب زدی وُ عمریست پیِ تو میگردم . "رضاکاظمی"
-
214
جمعه 15 خردادماه سال 1394 09:07
کاش ... کاش در خانه خود نشسته بودیم و هوای سفر نمیکردیم جادههای دنیا از کف دست تو میگذشتند به موهایت که دست کشیدی ما در تاریکی گم شدیم ! "رسول یونان"
-
213
سهشنبه 12 خردادماه سال 1394 15:12
با من حرف بزن مثل یک پیراهن نارنجی با روز مثل وقتی که ابر صرف شستن یک سنگ می کند .. مثل وقتی که صرف ِ همین شعر می شود با من حرف بزن مثل یک بازی در وسط تابستان و به چیزی فکر نکن .. " غلامرضابروسان "
-
212
یکشنبه 10 خردادماه سال 1394 15:21
هی خانم که خیره نگاه میکنی لباسم شبیه او بود یا قد و قوارهام ؟ شرم نکن من درد تو را میفهمم من هم به یاد او به ابرها و آدمها حتا به دیوار خیره شدهام هرچه دلت میخواهد نگاه کن. "علیرضا روشن"
-
211
سهشنبه 5 خردادماه سال 1394 09:21
درختى بودم ایستاده در برابر طوفان ، کبریت بىخطر شدم ، و سیگار زنى را در آشپزخانه کوچکش روشن کردم ، که از درخت تصویرى میان قاب پنجره در خاطر داشت . زن شعلهام را فوت کرد و حادثه با ابعاد کوچکترى تکرار شد طوفان و برگ هایم ؛ خاطرات پیشپا افتاده پاییز طوفان و شاخههایم ؛ خاطرات شکستهاى غمانگیز طوفان و دیگر حتى کلاغى...
-
210
جمعه 1 خردادماه سال 1394 09:37
بیش از این خستهات نمیکنم پیر میشوی . بیش از این نگاهت نمیکنم خسته میشوی . "ایرج صف شکن"
-
208
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1394 08:44
و در آغاز کلمهای نبود تا نسبتم را با تو مشخص کند با اینحال راه افتادم شانهبهشانۀ مردی که کسرۀ نسبت به هیچجایی نداشت و همیشه از جیب هایش بوی بلیت یکسره میآمد آن روز هم که دستهایم را رو به مقصد نامعلومی تکان دادم کلمهای نبود تا بدانم نامِ وضعیّتِ روحی ام چیست با اینحال میدانستم خداحافظی کلمهایست که نسبتِ...
-
207
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1394 09:18
دلتنگ آغوش ت...حتی سرد.. من به تنهایی زیرپوستی یک اسکیمو ایمان دارم.. تنها اوست که.. قدر یک آغوش سرد را هم میداند..! "هومن شریفی"
-
206
جمعه 25 اردیبهشتماه سال 1394 15:50
شب آمد، آفتاب خانه ها باش بیا و تکیه گاه شانه ها باش نسیم دلکش اردیبهشتی ! تسلای دل پروانه ها باش "حبیب نظاری"