-
205
سهشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1394 14:58
امام صادق (ع): به خدا قسم 3 چیز حق است: هیچ ثروتی براثر پرداخت صدقه و زکات کم نمیشود.. اگر در حق کسی ستمی شود و او بتواند تلافی کند اما خویشتنداری نماید... خداوند در عوض به او عزت بخشد.. و هیچ بنده ای درِ خواهشی را به روی خود نگشاید.. مگر این که دری ا ز فقر به رویش باز شود.. "بحارالانوار"
-
204
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1394 10:14
هزار سال پیش از آنکه جاده را رفتن آموخته باشند دلتنگِ تو بودم، انگار هزار سال منتظر بودم بیایی پشت پنجرۀ اتوبوس برایم دست تکان بدهی، تا این شعر را برایت بنویسم . " لیلا کردبچه "
-
203
سهشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1394 09:27
همه در دنیا کسی را دارند برای خودشان: خسرو و شیرین لیلی و مجنون ویس و رامین پیر مرد و پیرزن تو و اون من: و تنهایی…
-
202
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1394 09:49
-
201
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1394 15:59
گره ی کور خورده ای با خاطراتم آنقدر که بر حول دقایقم پیچیدی تو رفته ای و زمان در من ایستاده !!! فرناز فرید
-
200
جمعه 28 فروردینماه سال 1394 16:17
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻣﻨﻮﻁ ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎﻧﮑﻦ .. ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎﯼﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﺗﺎ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﻧﯿﺎﺑﯽ ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭا ﺑﻬﺘﺮﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺧﻄﺎﺏ ﻧﮑﻦ ... ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺷﻮﻧﺪ ﺧﯿﺎﻻﺗﯽ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ .. ﻫﻮﺍ ﺑﺮﺷﺎﻥﻣﯿﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺗﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﻬﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﺸﺮﻭﻁ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﻨﯽ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﻒ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﯼ .....
-
199
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1394 15:27
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت ... گِلی شد و من بی خیال پی اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود ولی نشد ... بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛ حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !!! آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت : این لباس چِرک مرده...
-
198
شنبه 22 فروردینماه سال 1394 21:13
دست میکشم به صورتت باز ا خم کرده ای دست میکشم به صورتم باز گریه کرده ام دست میکشم به صورتت باز گریه کرده ای دست میکشم به آب... دست میکشم به خاک ... دست می کشم به باد... دست می کشم به صورتت ،گریه را دوباره باز میکنی دست میشکم به صورتم خنده را دوباره باز میکنم دست می کشم به صورتت خنده را دوباره باز می کنی خنده های تو...
-
197
چهارشنبه 19 فروردینماه سال 1394 09:44
کاش می دانستی بعد از آن دعوت زیبا ، به ملاقات خودت من چه حالی بودم خبر دعوت دیدار، چو از راه رسید پلک دل، باز پرید من سراسیمه، به دل بانگ زدم آفرین قلب صبور، زود برخیز عزیز جامه ی تنگ درآر و سراپا به سپیدی تو درآ ... آه کاش می دانستی بعد از این دعوت زیبا به ملاقات خودت من چه حالی دارم پلک دل باز پرید خواب را دریابم من...
-
196
چهارشنبه 12 فروردینماه سال 1394 15:50
بــــــــانــــو ! چــــشـمـانـت را باز کن ! اینجا بدون تــــو یک چیزی کـــم است نه ... ! حــــــرفم را پس می گیرم ! بـی تــــــو کم است، هر چیــزی که هست ... آرش امینی
-
195
چهارشنبه 5 فروردینماه سال 1394 16:56
گفته بودی با اولین باران می آیی! چه حالی دارد زیر باران منتظرت بودن اما می ترسم آنقدر نیایی که دیگر خیس نشوم... حبیب ذوالفقاری
-
194
شنبه 1 فروردینماه سال 1394 10:20
پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند که مثل پرندگان راست راست میچرخند در هوا سر ماه حقوقشان را میگیرند پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند که مرگ تو را ندیدند. کاش پر وبالشان در آتش آفتاب تیر بسوزد ما با ذغالشان شعار خیابانی بنویسیم. پس این فرشتگان پیر شده جز جاسوسی ما به چه کار بد دیگری مشغولند که فریاد ما به گوش کسی...
-
193
دوشنبه 25 اسفندماه سال 1393 20:25
در لحظههای تزلزل و تنهایی وقتی بیایی دست من از وسعت بر میخیزد و نگاهم بی اندکی قناعت زمین را میگیرد .. "سلمان هراتی "
-
192
سهشنبه 19 اسفندماه سال 1393 20:52
گاهی زود می رسم مثل وقتی که به دنیا آمدم گاهی اما خیلی دیر مثل حالا که عاشق تو شدم در این سن و سال من همیشه برای شادی ها دیر می رسم و همیشه برای بیچارگی ها زود! و آن وقت یا همه چیز به پایان رسیده است و یا هیچ چیزی هنوز شروع نشده است من در گامی از زندگی هستم که بسیار زود است برای مردن و بسیار دیر است برای عاشق شدن من...
-
191
پنجشنبه 14 اسفندماه سال 1393 21:00
بهار آمد و نیامدی ، اما پرستوها بذر تو را آوردند . زمین جای مناسبی نبود ، در دلم کاشتمت ! " رضاکاظمی "
-
190
جمعه 8 اسفندماه سال 1393 09:39
نه به خاطر شعر نه به خاطر جور دیگر زیستن خانه ی من برای دونفر کوچک بود.. به همین خاطر تنها ماندم.. "رسول یونان"
-
189
جمعه 1 اسفندماه سال 1393 09:26
آدم های کمی هستند که می دانند ، تنهایی یک نفر حرمت دارد ... همین طور بی هوا سرشان را پایین نمی اندازند و بپرند وسط تنهایی آن فرد ! چون خوب می دانند که اگر آمدند ، باید بمانند ؛ تا آخرش باید بمانند ؛ آنقدر که دیگر تنهایی وجود نداشته باشد .. و گرنه مسافرها همیشه موقع خداحافظی ، تنهایی را هزار برابر می کنند ! { علیرضا...
-
188
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1393 09:32
من عابر بیابان بی کسی ام.. که از وحشت تنهایی خود فریاد می زند.. "احمدشاملو"
-
187
پنجشنبه 23 بهمنماه سال 1393 20:37
دلم آلبوم چشم های توست مرا با دست کوچک باران ورق بزن خواب هایم را پریشان نکنی ! پرویز صادقی
-
186
جمعه 17 بهمنماه سال 1393 21:33
آرام دوستت خواهم داشت طوری که حتا خودت از این عشق بویی نبری .. " مهتاب یغما"
-
185
سهشنبه 14 بهمنماه سال 1393 09:16
زیباترین حرفت را بگو شکنجه پنهان سکوت تت را آشکاره کن و هراس مدار از آنکه بگویند ترانه ای بیهوده میخوانید چرا که ترانه ما ترانه بیهودگی نیست "چرا که عشق حرفی بیهوده نیست" * احمد شاملو
-
184
پنجشنبه 9 بهمنماه سال 1393 20:35
اگر تو نبودی نمی دانم هر روز برای چه کسی مینوشتم هر جلوه زیبا ناخوداگاه مرا به یاد تو می اندازد و لاجرم مرا با خود به اوج می برد سرنگون می سازد ، می خنداند و می گریاند .. ای کاش لااقل دستم را می گرفتی تا حرارت عشقم را درک کنی گرچه می دانم هرگز نمی فهمی چقدر دوستت داشتم و مشکل من این روزها ، همین است .. « نزار قبانی»
-
183
چهارشنبه 8 بهمنماه سال 1393 10:29
عزیزم زمستان میان مان ریش سفیدی کرده است نمی آیی؟؟
-
182
چهارشنبه 1 بهمنماه سال 1393 09:27
پا به پا میکنی خستهای اما باید بروی میدانی که بزرگترین سفر زندگی ات را هم زمانی خواهی رفت که از همیشه خ سته تری شهاب مقربین
-
181
جمعه 26 دیماه سال 1393 10:01
به من حق بده به رویم نیاورم که چقدر دوستت دارم ! من همیشه هرچه را دوست داشته ام از دست داده ام به من حق بده از روزهایی که نباشی بترسم روزهایی که نیستی نابودم می کند و جای خالی ات حتی با صدای هق هق هایم پر نمی شود من می ترسم از نبودنت .. از نحسی سرنوشتم که تو را از من بگیرد .. این نامه را درست زمانی می خوانی که مرده ام...
-
180
دوشنبه 22 دیماه سال 1393 15:14
من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم و از آن روز که در بند توام آزادم ! "علیرضاآذر"
-
179
جمعه 19 دیماه سال 1393 21:04
حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود نان و مال مفتخواران از کجا آماده می گردید؟ یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد؟ یک اگر با یک برابر بود پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد؟ یا که زیر ضربت شلاق له می گشت؟ یک اگر با یک برابر بودپس چه کس آزادگان را در قفس می کرد؟ معلم ناله آسا گفت : بچه ها در جزوه های خویش بنویسید : که «...
-
178
دوشنبه 15 دیماه سال 1393 20:44
دیوارهای دنیا بلند است و من گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار. مثل بچه بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه ی همسایه می اندازد. به امید آن که شاید در آن خانه باز شود گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار .. آن طرف حیاط خانه خداست. و آن وقت هی در می زنم در می زنم در می زنم و می گویم: “دلم افتاده توی حیاط شما...
-
177
جمعه 12 دیماه سال 1393 16:38
-
176
چهارشنبه 10 دیماه سال 1393 15:25
دلم هوس یک دوست قدیمی کرده.. یک رفیق شش دانگ یک آرام دل کسی که امتحانش را در رفاقت پس داده.. و دیگر محک زدن و زیر ورو کردنی در کار نباشد.. رفیقی که من نگویم و او بشنود.. بخندم وحجم بغض را در خنده ام ببیند.. رفیقی که بگویمش برو اما بماند که نرود...