یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

کشش قانونِ فیزیکِ عشق

کشش
قانونِ فیزیکِ عشق
دو جرم، همدیگر را می‌کِشند
با قدرتی متناسب با حاصل‌ضربِ شوق‌هایشان
و معکوس با مربعِ فاصله
ما فاصله‌ای نداریم
پس نیروی کشش، بینهایت است


حسین گودرزی

تازه برای دلم

تازه برای دلم
شعر تازه گفته ام
شاه بیت آن
ذکر نام اوست


سیاوش دریابار

مگر می شود شبیه تو نبود؟

مگر می شود شبیه تو نبود؟
تو که
برایم سرمشق بوده ای.

میان واژه های از جنس تعریف
تو را هزار بار
گوش داده ام
مثل سپیدار کنار حوض

من پیچک مجنونی
بوده ام
و در تمجید، چشمانم
مثل نور گذشته،
از آینه ای

بساط عشق را که بهار چید
تو سین اول ...
آری
تو سینِ اولِ دل باختگی بودی،

لبخندت سبزه شد
در دلِ زمستانِم.
هر جا گل رویید،
نام تو پیش‌تر شکفت

و من هنوز،
هر بار که شعر می‌نویسم،
صدای تو
لای سطرهایم
می‌تپد.


الهه عظیمی

ای عشق

ای عشق
ای قانونِ نانوشته
که نقضت
تنها راهِ زیستن است
به جرمِ دوست‌داشتن
هنوز زنده‌ام

لیلاموسوی

پرتگاهی ست میان من و تو بی تردید

پرتگاهی ست میان من و تو بی تردید
می پَرم با دل و جان ،شیر صفت ،خواهی دید
درّه یِ مرگ و خطر ، سختی رَه چیزی نیست
که زِ وصل تو مرا سست کند یا نومید
بی قرارم چه کنم رنج فراقت تا کی؟؟
ای که چشمانِ تو جذّاب تر است از خورشی
د
باز دیشب زِ غم آواره یِ صحرا بودم
باد یکریز زِ احوالِ دلم می پرسید
ماه با مهر صبورانه نگاهم می کرد
دیوِ مغرور به ناکامیِ من می خندید
زوزه یِ گرگ بلا ، وحشتِ تاریکیِ شب
آری انگار همه دورِ سَرم می چرخید
بی هدف بودم و دلسرد که برگشت امید
از همان لحظه که عشقت به وجودم تابید

علی باقری

با لرزشِ مژگانت

با لرزشِ مژگانت
نه نُت
که سکوتی عاشقانه
بر گلوی شب
می‌ نشاند

موهایت
دیگر عطر نیست
آغوشی‌ست
که در سرمای زمستان
در خاطره‌ای تب‌دار می‌سوزد

تا افسون
با دهانی نیمه‌باز
میان نام تو
و سایه‌های بلند تاریکی
بایستد

و یلدا،
زنی که ماندن را بلد نیست،
در بلندترین شب سال
با نفس‌های ناتمام
با نور کوتاه سپیده دم
هم‌آغوش می‌شود



زهرا امیریان

مینویسم بروی قلب انار

مینویسم بروی قلب انار
شب یلدا نبوده‌ای دلدار

مثل یلدای سال های پسین
پیش رو عکس توست بر دیوار

گریه دارم انار آوردم
میدرخشند دانه های انار

استکان تو را نَشستم چون
نقشِ لب دارد استکانِ غبار

کَم‌کَمک خواب میکنم دل را
نم‌نَمک خواب میروم انگار

پاسخ فال حافظت این بود
خواب رفتن به چله‌ای بیدار

لااقل دردِ کمتری بکشم
در همان یک دقیقه‌ی کشدار

بی تو سرما پَراندم از دلِ خواب
می رسد فصل سردِ پُر تکرار



میثم علی یزدی