یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نگاه تو انجماد تنهایی ست

نگاه تو انجماد تنهایی ست
و سپیدی چشمهایت
برف انتظار
بهار که بیاید
قطره قطره آب میشود
و به دریاچه ی گونه هایت میریزند
خنده های تو دریاچه ها را عمق میدهد
و من به دنبال دریا
رد فانوس دزدان را گرفته بودم ۔
کجا باید پهلو میگرفتم
تا بوسه گاه امنی برای بودن
و دمی برای آسودن
کسی نگفته بود
به هر سوسوی چراغی
هر گرمی نگاهی
بادبان احساسم را به باد ندهم
گاهی فکر میکنم
دل سپردن به امواج وحشی دریا
تن ندادن به تاراج راهیست که مرا به دروغ میخواند ۔

مجید شهرزاد

مثل باران بر تن کویر

مثل باران بر تن کویر
مثل نور در دل تاریکی
مثل سیبی از درخت!

تو همان اتفاق خوبی
که برایم افتادی...


علیرضا تندیسه

دوستت دارم

دوستت دارم
مثل پاییز
کمی بیشتر
همیشه


فاضله هاشمی

چشمانت آهسته در تنم روشن می‌شود.

چشمانت
آهسته
در تنم روشن می‌شود.
آغوشت
خانه‌ای‌ست
که در آن
نَفَس از من
و تن از تو
یکی می‌شود.
دستانت
بر پوست من
رَه می‌روند
و جهان
در لرزشی کوتاه
از پا می‌افتد.
و من
در گرمای تو
چنان گم می‌شوم
که نامم
دیگر به یادم
نمی‌آید.


سیدحسن نبی پور

چه کسی می داند

چه کسی
می داند
که زمستانِ نگاهت
چه سرمای
عجیبی دارد
جز ، من که
به زمهریرش
دچارم


سمیه کریمی درمنی

نمی خواهم جهانی را ، که دارددشمنی بامن

نمی خواهم جهانی را ، که دارددشمنی بامن
ندانم کز همان اوّل ، چرا با من شداو دشمن

ازاوچون من چه کس دارد،نشانی جزجفاکاری
بلاهادیدم ازدستش ، که دارم خوفِ بر گفتن

چه زحمت هاکشیدم من،که شایدنرم دل گردد
تو گویی سینه اش دارد،یکی دل همچنان آهن

ز دستش روز شب جانا ، کجا آرامشی دارم
چوازظلمش کندهردم ، که آتش در دلم روشن

ز بدعهدی یِ این دنیا ، شدم هر روزشب نالان
ندارد شفقتی با من ، به نا سازی زَنَد دامن

دوان دنبال نانم من ، ازآن روزی گشودم چشم
چه لذّت داردآن عمری،رسدپایان به جان کندن

نمیدانم که در حقّش ، کجا بنموده ام ظلمی
ز بس بد می کند با من ، رضایت دارم از مُردن

چه دلگیری(خزان)آخر ، که بستی بار هجرت را
نباشی شاد در دنیا ، چه دارد لذتی ماندن


علی اصغر تقی پور تمیجانی

عشق اختلالی‌ست

عشق
اختلالی‌ست
در ترازوی جهان؛
چیزی شبیه وزشِ
نامرئیِ درختان
که هیچ آزمایشگاهی
شدتش را
به عدد نمی‌رساند.

سیدحسن نبی پور