یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

باز در چشمم غروبِ رفتنت تکرار شد

باز در چشمم غروبِ رفتنت تکرار شد
یک به یک مژگان از این خونابِ غم، گلنار شد

در بهارانم صبا دیگر گل افشان نیست چون
جانِ من، خاری میانِ گردشِ ازهار شد

بر سفالِ نغمه هایم بغض ، محنت میکشد
بانگِ بهروزی شهیدِ تیغ آن تاتار شد

دیدگانم دیدی و گفتی هنوزم نارس است
میوهِ اشکم رسید و روزیِ اغیار شد

با خیالِ کامیابی گردِ دل گشتیم ما
غافل از قلبی که جایِ سوزنِ پرگار شد


محراب علیدوست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد