یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

از ازل ای‌دل به‌غم خوردن جسارت داشتی

از ازل ای‌دل به‌غم خوردن جسارت داشتی
از همان آغاز بر پایان‌ رضایت داشتی...

غصّه‌ها را می‌گرفتی یک‌به‌یک از یارِ خویش‌
سال‌ها این‌گونه دستی در رفاقت داشتی...

سودی از عقلِ کج‌اندیشت نمی‌بردی ولی
در جنون گویا به تعبیری مهارت داشتی...

از ازل می‌خواستی آیینه باشی اندکی
قدرِ یک پروانه بر آتش ارادت داشتی..؟

تازگی‌ها دیده‌ای خود را درونِ آینه
کی به‌ مجنون اینچنین روشن شباهت داشتی..؟

شعله‌ای در دل نهان کردم بسوزم تا ابد
در امانت کاشکی، شرم‌ از خیانت داشتی...

می‌پرستیدی مرا گر چون من عاشق می‌شدی
دوستم ای‌ دوست حتماً، تا قیامت داشتی...

کشوری در دل بنا کردم برایت ای دریغ
چون خزان امّا به سر رویای غارت داشتی...

شکوه کردی زندگانی پیش‌ از او لطفی نداشت
بعد از او دیگر بگو، خود خوابِ راحت داشتی..؟


حسن کریم‌زاده اردکانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد