یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خواستم بیراهه روم

خواستم بیراهه روم
اما،
بازی زمانه نگذاشت...
ازکدامین رود
تادریای بی ساحل درشنزار قلبم پا گدارم
تا مرا دوباره در باغچه ی قلبت جا گذاری
کدام چپر را بازیابم در
پرچم گل ها بالا ببرم
نشان بی نشان...دلبری
تا خوشی و خوشبختی آغاز کند مرا

به کدام کویر دل ایمان می بری
ای سرافراز مغرور....

روحم آزاد می کنی در نهاد قلبم پا می گذاری
تا همیشه ی زندگی،،
هم‌نفس دورم...


مهتاب آقازاده

تلاش دنیا جور کردن پازلی است

تلاش دنیا
جور کردن پازلی است
که مرگ
نمایان می شود


علیرضا سعادتی راد

آسمان چشم چرانی می کند

آسمان چشم چرانی می کند
خورشید دل نوازی می کند
پرچین ها هوای تن نازی می کنند
شاپرک های تن پوش این دیوار میگساری می کنند
دست در دست هم ، آوای پایکوبی می کنند
دل پر درد من اما دلتنگی می کنند
هیچ نیست ، هیچ نیست
نه نقش روی دیوار هست و نه آن جوی خونبار
هیچ نیست آه نیست
حتی آن قفس روی هم دیوار نیست
کوچ، کوچ کرده اند گوی از این شهر
زاغ و هزار از این شهر رفته اند ، پر کشیده اند
دلم هوای دلتنگی می کنند
کودکان کار این شهر بیرون این قفس تلقین آزادی می کنند
توهم من هست همین شعرهای
همین نقش های رنگ و رو رفته
تلقین من هست شعرهای بی ردیف و قافیه دفتر مشقم
احساسم هست همین سیاه مشق های سپید
دلتنگیم بوی مرداب می دهد به این شهر
نه چشمی هست که بینم ، نه دیده هست که گردم
نه سپیدی روی هست که مست گردم
نه گدازه آتش جانی هست که دیوانه گردم
دست و دیده ام رو به سردیست
آسمان چشم چرانی زمین و آسمان می کند
خورشید دل نوازی می کند
پرچین های خار و خس همسایه هوس تن خواهی می کند
من اما هوسم امروز دلتنگی ست
دلتگیم به این شهر بوی مرداب می دهد


حسین اصغرزاده سنگ سپید

.تافته ی جدا بافته ای

.تافته ی جدا بافته ای از دستهای داغ خورشید  افتاده ای

چون روح  سرکشی   مدام  در  سفر،  در کوره روزگار  نامی گداخته ای
به قصه ام میاید  نام قشنگ تو، در سایه ات نشسته ام  مرا خوب  شناخته ای
رضا اهورایی

عشق به غصّه هایش می ارزد

عشق

به غصّه هایش می ارزد

وقتی

تو قصّه ساز می شوی


پرویز صادقی

کی شود آن یوسف زهرا (س) بیاید

کی شود آن یوسف زهرا (س) بیاید

کی شود آن ارامش جانها بیاید

می شود آیا کــه آن باران رحمت

بر دلهای تشنه ما یا سوی هرصحرا بیاید

جان مادیگر ندارد طاقت دوری

ای خوش آن روزی که مهدی(عج الله) بیاید

ای خدایم ره ندارم سوی کویش

می شـــود منجی عالم بیاید

آن رعنا و مهــربان جانان بیاید

بی قــرارم بهر دیـدار جمالش

کی شود آن چهره ی زیبا قمـــر بیاید

غم مخور ای دوست که آن مهدی چو آید

حجت عالم و ارامش هر جان چو اید

بر رخ عالــم شعف گردد آشکار

مصطفی خواجه دهاقانی