ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
به نام بوسه های داغ خورشید
به رخسار خوش آب و رنگ ناهید
قسم بر آن نوازش ، تابش هور
که جانبخش است و می آرد سر شور
قسم بر بامدادان و پگاهان
ترا من دوست دارم از دل و جان
سید محمد رضاموسوی
مثل یک دشت ز باران بهاری سبزم
مثل یک نغمه ز آواز قناری سبزم
گفت با ابر چنین بوته خشکیده دشت
گر تو اسفند به من خوب بیاری سبزم
هم چنین گفت سپیدار بلند مغرور
من از آن جوی که پایم شده جاری سبزم
گفت با سبز قبا زاغچه ای روی درخت
از تماشای جمالی که تو داری سبزم
من از این مژده که کم کم برسد فصل بهار
از صدای نفس صبح بهاری سبزم
سید محمد رضاموسوی
دلم آن جا که بر قلب تو پیوست
دل غم با سپاهش ریخت و بشکست
ز بختم رخت بر بست ناخوشی ها
شَه عشق تو بر آن تخت بنشست
سیدمحمدرضاموسوی
چه گویی تو از ماجرای حسین
خدا داند و کربلای حسین
چه دانی مصائب چه حد بوده سخت
نباشد کسی تا به جای حسین
چه دانی شقی تا چه حد بوده شمر
بریده چو سر از قفای حسین
چه دانی پس از آنکه او شد شهید
چه آمد سر خیمه های حسین
ابالفضل او را چه دانی که بود
که در علقمه شد فدای حسین
چه دانی چه حد بوده زینب صبور
چو دید آن سرِ تن جدای حسین
ز آخر نگاهش سوی خیمه ها
چه دانی ز حول و ولای حسین
چه دانی ز خشم و غم ذوالجناح
چو شد راهیِ خیمه های حسین
قسم بر فدیناه ، بذبح عظیم
خدا داند از خون بهای حسین
شفا چون خدا داده در تربتش
به دیده کشم توتیای حسین
الهی شده درد من لاعلاج
شفایم بده با دوای حسین
الهی به عشقش دچارم نما
که گریم همه شب برای حسین
درختان قلم ، گر که اقیانوسها
مرکب شود در رثای حسین
همه عاجز از شرح آن ماجرا
بمانند و وصف عزای حسین
سید محمد رضاموسوی
گرچه سخت است ولی باز بخند
در به روی شب اندوه ببند
گرچه سخت است ولی گریه نکن
که پرآژنگی از این حال نژند
گرچه سخت است ولی حاشا کن
شده ای گر سر آتش اسپند
بزدای از دل خود گرد وغبار
مثل یک آینه زنگار نبند
بودم ای کاش درخت تاکی
جای رگ داشتم ای کاش آوند
بود در چشمه می ریشه من
تا به لبها بنشانم لبخند
همه شب بود به رویای من
دختری شاد و فریبا و لوند
به لبش طرح تبسم یخ زد
گفتمش تا دل خوش سیری چند
گرچه سخت است ولی باز بخند
خنده کن از ته دل گاه بلند
سید محمد رضاموسوی
ساقیا دل به هوای سر زلفت بستن
عادتی گشته و نَتوان ز سرِ آن رَستن
مرغ زیرک شده ام لانه من گلشن عشق
شده کارم ز برِ لاله به سنبل جستن
در قفس عقل مرا گفت چه نیکو باشد
همه از خدعه و نیرنگ پلیدان رَستن
دل قوی دار و بزن تیغ به دیو دو دلی
تا به کی بر سرِ این کوچه سزد بنشستن
فکر بلبل همه آنست که در فصل بهار
ز آشیان پر زدن و جانب گل پیوستن
شاهدا دل چه شکستی ز(محرّم) امشب
که سزاوار تو باشد صنما نشکستن
سید محمد رضاموسوی
خیره شد چشم افق سوی تو ای زیبارو
پای چوگان زمان سست شد از راندن گو
لاله خجلت کشد از ماه جمالت ای گل
چشمه بگرفت سراغ از رخ تو در خم جو
آسمان مکث کند چون نظرش اندازی
نرگس از عشق تو غرق است دراین صورت وبو
بلبل از شوق تو دمساز شود با نسرین
گه گرفته است چنین با سرشیدایش خو
حافظ از شوق وصال تو می از جام گرفت
با اشارات سخن گفت ز خال و ابرو
ای (محرم) به پگاه فرجش دل خوش دار
که ز مشرق بدمد شمس پر از طلعت او
سید محمد رضاموسوی