یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

رفته ای وعطر یادت در هوا جامانده است

رفته ای وعطر یادت در هوا جامانده است
خیمه ی دلتنگیت در سینه بر پا مانده است

غنچه ی امید وصلت در  دلم  پژمرده  شد
شاخه ای از تاسیانِ آرزوها  مانده است

لا به لای واژه های هر غزل شب ها فقط
از تو ابیاتی برای وقت رویا مانده است

جور این تنهایی ام را دفتر من می کشد
سر به روی شانه ی شعری که تنها مانده است

باز هم حک میشوی  در خاطر ایام من
باز  هم افکار حسرت های فردا  مانده است

ای صفای شعر من  ای شاه بیت این غزل
شعر هایم سطر سطر از چشم تو جامانده است

سمیه مهرجوئی

برایت دیدگان و قلب تنگست

برایت دیدگان و قلب تنگست
دلم حالا که سنگی‌تر ز سنگست

دروغی بیش گفتم بیت قبلی
هوای شاعری باتو قشنگست



سمیه مهرجوئی

غمی افتاده بر جانم که درمانش نمیدانم

غمی افتاده بر جانم که درمانش نمیدانم
برایش تا ابد از عمق قلبم
 شعرمیخوانم


سمیه مهرجوئی

شب که شد باز دلم یاد تو را جولان داد

شب که شد باز دلم  یاد تو را جولان داد
ماه با قافیه  ای  ناب  به شعرم جان داد

خیس از  اشک شد این  صورت  مهتابی من
دست من نیست که چشمت  به دلم  درمان داد

عاشقم عاشق تو  عاشق  خندیدن  تو
خنده ات  بر دل بی کس  شده ام  سامان داد

بی وصالت شده دل عشق  زمینی  ماهم
روح  تو بر لب بی  خنده ی من امکان  داد

تا ابد حبس توام  ماه  دلارای  زمین
قلب بیمار من از دوری تو بد جان داد


سمیه مهرجوئی

گفته بودم شادمانم شادمانی کو کجاست

گفته بودم شادمانم شادمانی کو کجاست
هیچ کس زیباییِ ماه خداوند را نخواست

گفته بودم زندگی داری شبیه قصه هاست
های و هوی خنده هام از این غم بی انتهاست .

سمیه مهرجوئی

تو را دل دوستت دارد تو ک جانان و جانانی...

تو را دل  دوستت دارد  تو ک جانان و جانانی...
ضمیر شعر من هستی   تو ای یوسف کنعانی...

پریشانم  شدم شاعر  شبی از چشم  شیدایت...
خمارِ  دیدگانت  چون شرابی ناب و ایرانی ...


سمیه مهرجوئی

بر مدار چشم هایت آنقدر چرخیده ام

بر  مدار چشم هایت  آنقدر چرخیده ام
مثل  سر مستی ک از ساغر و می بد مست شده

سمیه مهرجوئی