یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

و عمر چه شتابان

و عمر

چه شتابان

در مرغزار فراموشیمان

لحظات ما را

می چرد

وقتی دستانمان

از پنجره آرزوها

چه غریبانه کوتاه است


بهروز کمائی

ای که بگفتی که مو, حلقه دام بلاست

ای که بگفتی که مو, حلقه دام بلاست
برسر زلفش نبود, مردم چشمم گواست

فارغ ازین ماجرا, خود سر این حلقه بود
پای درین حلقه نِه, هرچه تو گویی رواست

آنکه بگفتا که دوست, هرچه بگوید نکوست
آن همه از شِکَر, آن لب شیرین دعاست

حلقه دام بلا, گر نرسد دست ما
گو به حافظ که آن, از ید کوتاه ماست


باد پریشانی اش, گیسوی پنهانی اش
سلسله موی دوست, حلقه دام بلاست

رو و به هویاد گو, پخته نشد هیچ خام
بر در آستان دوست, پای نهادن خطاست


بهروزکمائی