ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
تو غایب از نظری و به جستجوی توام
میان جمع بزرگان به گفتگوی توام
حقیقت آن که نبینم جمال روی تو را
به بازخیز قیامت پی سبوی توام
صدای خوب تو از هر ترانه میآید
همیشه فکر ملاقات و بوس روی توام
تو بوی احمد و مولا و فاطمه داری
بدین جهت پی جامه و عطر و بوی توام
کلام من به سر آمد، که این بشر هستم
برای حسن ختامم: در آرزوی توام
فرشید ربانی
زمزمه قطرات آب
در تلاطم موج دریا
مانند ترانه عاشقی زیباست
نوای دل بر آورد ز خروش
که من آرامش در حضور تو دارم
صدای دریا واقع از دل اوست
غوغا دارد ز نهان
می خروشد از وصال آب
جریان دارد زندگی در کالبد زمان
بگذارید دریا فریاد برآورد
که تنهاست در این موج های سرگردان
می مانم تا بشنوم
صدای دریا را
غرش دل طوفان زده
آتش می زند خرمن خیسی باران را
که چه می شود دریا را
برق آسمان می تابد
در شب مهتابی
بر روی جان دریا
غروب ماه نقش بسته
بر سترگ دریا
چه زیبا ماه منیری
ستارگان در شب
به زمین آمدند
فرش ستاره می بینم
بر گستره دریا
آواز موجهای بر صخره خورده
روح و جان را سبک میکند
ماهی ها رقصان می روند
تا عمق روزگار شیرین
صدای دریا آهنگ فراموشی
می نوازد بر تار و پود
دل آشوب زده
حسین رسومی
دستهایم را می تکانم
چشمهایم را می دزدم
سر به زیر بارِشرم
می ترکد استخوانم
فرزاد امین اجلاسی
لیلای من باز آمدم مجنون و دیوانه
حالِ دلم بی تو کمی سرد است و ویرانه
دنیا به کامت گشت دل ذوقش زمین اُفتاد
رفتی نماندی گشته اَم با بخت بیگانه
من می برم یادم چه ها با جان من کردی
یادت مسیرم را سپرده دربِ میخانه
از لیلیِ هر قصه فهمیدم جفا کاری
میخواهمت چون قصه ها ای عشقِ افسانه
بعد از تو دیگر زندگی هرگز به کامم نیست
هرشب غمت در دل شود بیدار و مستانه
لیلا دِگر از آه و از نفرین نمی گویم
خنده نشیند بر لبت ای عشق دُردانه
من از تمامِ حق خود بگذشته اَم لیلا
گر عاشقش هستی سرایت شاه و شاهانه
آرمان طاهری
.....شهر ماضی.....
شهر را
پر از یونجه کنید
شاید خرهای شهر
سیر شوند
نوبت به موشها
که میشود
گربه ها را رها کنید
موشها
طاعون این شهروند
باید شهر را پاک کرد
از اینهمه پلیدی
سگها نقشه کشیده اند
که شهر را چپاول کنند
گربه ها را رها نکنیم
طاعون شهر را میبلعد
رهایشان کنیم
سگها گربه ها را میدرند
پس چه کنیم
خر ها را رها. کنیم؟
عجب خر تو خری بشه
خر عرعر کند
کاری که خر میکند
جنگل مولاست این شهرها
خر خری
سگ سگی
گربه مومو میکند
مردمان شهر
از جمله شأن ناراضی آن
فکر شهری تازه از ماضی اند
سیاوش دریابار