ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
خواب دیدم به سر زلف زمستانی تو شانه کشیدم
نقش چشمان تو را بر خُم و پیمانه کشیدم
از فراق و غمت هر لحظه مرا منت بادهست
همه شب تا به سحر ناله مستانه کشیدم
بر سر خاکتم و خاک به سر گشتهام امشب
محنت داغ تو را نقشِ چو دیوانه کشیدم
تا مرا پاک بسوزانیام و عادتم این شد
آتشی بر سر شمع و دل پروانه کشیدم
هر چه گفتم که تو را عاشق و دیوانهترینم
گفتیام جور تو در مکتب رندانه کشیدم
شوق آغوش تو را دارم ازین عمر که سر شد
هوس مهر رخت از لب جانانه کشیدم
جان من سوخت ز نادیدن تو مادرم ای جان
خواب دیدم به سر زلف زمستانی تو شانه کشیدم
بهروزکمائی