ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
درودِ جاویـد و پایـه بر کسی که دلبنـدِ میهن است
بگیرمش از شـرف طلا هر آنکه فرزنـدِ میهن است
بـبـوسمـش قـفـل نـرده و زمـیـن و گَـردِ اتـاق تـنـگ
خوشا اسیـری که جـاوِدان اسارتِ بنـدِ میهن است
بـزن کفِ دست ز انفجار بکش چو هـورایِ نغمهوار
کـلاهِ زرّیـن افـتـخـار ؛ سـرِ خـردمـنـدِ مـیهـن اسـت
بکش نگارنـده پیکری به رنگ دشت کویر و لـوت ..
رُخَش دماوند ، دلش چو لالههای الوندِ میهن است
ز هـر گـروه هـستـی و رده اداره کــن بـا ارادهات ..
خوشآن کُنشگر هماره کارگزاروکارمند میهن است
نبود خوشاینـد سبب برین ؛ فکنده کس سایهٔ گزند
صدآفرین بر تبارسرشت امید و لـبخند میهن است
کُـنَـم درآویـزِ ســردرم .. چـکـامـۀ آن چـکـامـهگـو :
میانجی نغمههای خویش ندای سوگند میهن است
شهـنـشـهی ؛ سـر نـهاده تـاجِ ابـتـهاج و رواج و ارج
بدون تردید ستودنیست و او خداوند میهن است
یزدان ماماهانی