شبیه بوسه ای هستم مردد بین دین و دل

شبیه بوسه ای هستم مردد بین دین و دل
حلال مذهب عشقم ، حرام شرع اسلامم

و آغاز سفر یادم نیست

و آغاز سفر یادم نیست

و می اندیشم

کدامین دست مرا

چنین آغشتۀ عشق

در ایستگاهی پیاده کرده است

که ریل هایش

از زاویه خارج شده اند

و من

به آخر دنیا رسیده ام

بی آنکه سفر کرده باشم.

چمدان دلتنگی ام را

زیر سر خستگی هایم می گذارم

و بر نیمکتی دراز می کشم

که آسمانش

پر از سوت قطار است هنوز

پلک هایم ترمز می کنند

و در خوابی می افتم

که تمام ایستگاه را

برای پیاده شدنت

با آغوش انتظار

آذین بسته است.

و تو در قطار افکار من

در راهی

بوی گل گرفته چشمانم

می شنوی ؟!

پرویز صادقی

رفتنت

رفتنت

حفره‌ ای در من ایجاد خواهد کرد

که تابستان و زمستان

از آن سوز می‌آید؛

با اینهمه آغوشت را بردار و برو

هرجای دنیا را که خواستی گرم کن!

پرندگانی هستند

که ترجیح می‌ دهند

پای عشقی که ریشه دارد

از سرما یخ بزنند.


"مژگان عباسلو"

علتِ مرگم را

علتِ مرگم را
در جعبه سیاهِ دل او
جستجو کنید .

زکیه خوشخو

بگذار در غبار فراموشمان کنند!

بگذار در غبار فراموشمان کنند!
‎این سینه را تحمل سنگ مزار نیست

‎فاضل نظری

خیزید عاشقان، نفسی شور و شر کنیم

خیزید عاشقان، نفسی شور و شر کنیم
وز های و هو، جهان همه زیر و زبر کنیم
باشد که یک نفس نظری سوی ما کند
دزدیده آن نفس به رخ او نظر کنیم...
+عراقی

گاه می پندارم

گاه می پندارم
در دستانم
به اندازه تمام دشتهای دنیا
بذر عشق دارم که بپاشم
تا همه جا سبز شود...

فرشته سنگیان

عشقِ من به تو

عشقِ من به تو
همان بوسه‌ای بود
که افتاد بر لبِ رود

ناهید ساداتی