یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بشنو ای دل

بشنو ای دل
حال دلمان هم
حالا کمی بگرفت
اندک مجالی
را خواستیم،،،
کنیم با شما
از دل،،،،، همنشینی
ولی دست رد را
چنان تر زدی
اگر با شنیدن نوایت
این چنینی می شنیدم
نیم شبانه میمردم،،،،
من که خلوتم رابا تمام
غزلاتم،
برایت فرش کردم
جانمازِ قلمم را
کنج اتاقم
به ذکر یا شاکر
بنامت پهن کردم
حال هم بشنوی
تکه ایی از نغمه ام
رو برگردانی ،،،.و گویی
چرا نالان هی می نوایی،،،
بگفتم به خیال خود
شاید ،،، گوشه نوازشت
آرامم کنی
هر چند دل
در خود غمین تر غرق شد
مرا پخته تر کند
ای کاش ،،عبرت
گوش باش که غم جان را
به غیر از خالق و خود
به بنی بشر،،،دیگر هیچ نکنم


پوران گشولی

کسی سؤالی پرسید،

کسی
سؤالی پرسید،
و من
برای لحظه‌ای
یادم رفت
چطور باید نفس کشید
گفت:
اگر یک روز
ترکت کنم
با من چه می‌کنی؟
رفت
پیش از آن‌که
سؤال
به آخر برسد
حالا
در تاریکی‌ای زندگی می‌کنم
که
جواب
در آن
گم شده است
امیدوارم
آن‌که رفت
با تمام سؤال‌هایش
خوشبخت باشد

امیر محمد نیک چهره

ای روی تو مهرِ روان جاری به دشت و آسمان

ای روی تو مهرِ روان جاری به دشت و آسمان
بادا همیشه سایه ات مادام و بر سر جاودان
لب های تو شِکّر شکن آوایِ تو جانِ سخن
قربان آن دل کاندرَش از گوهر و از دُرّ نشان
هستِ مرا از من مگیر با آن نگاهِ همچو تیر
از دیده ام آب روان زان ابروانِ چون کمان
از یاد تو غافل نی ام، از وصل تو حاصل نی ام
عشق و جنونم می زند موج از کران تا بیکران

مستی ز تابان شد عیان رسوای تو شد بی زبان
هر شب برایش نذر کن یک بوسه هنگام اذان

محمد رزاقی

قبل از اینکه عاشق شوید

قبل از اینکه عاشق شوید
و به عشق فکر کنید
به پول فکر کنید
عشق برای سلام دادن می آید
بقیه راه را باید خرجش کنید
تا شما را همراهی کند


بهمن نوری قاضی کند

بـا تـو قـصـه‌ای را شـروع کـرده‌ام؛

بـا تـو
قـصـه‌ای را شـروع کـرده‌ام؛
کـه
پـایـانـش
نـقـطـه نـدارد؛
تـمـامـش خـودت هـسـتـی.


سیدمجتبی حسینی

عشق یعنی رنگ چشمت در نگاهم همچو دریا می شود

عشق یعنی رنگ چشمت در نگاهم همچو دریا می شود
شوق شیرین حضورت، شور معنا می شود

خنده‌هایت فصل امن التهاب روزگار
یک تبسم بر دلم، غم شاد و رویا می‌شود

آن نگاهت گر به جانم‌ بر نشیند دلبرانه
هر سکوت تلخ هم آواز زیبا می شود

دست تقدیر گرچه گاهی نامهربانی می‌کند
در بر آغوش تو، تقدیر زیبا می شود

سوز دل گر شعله‌ور گردد تو خود مرهم شوی
با تو حتی درد من هم شعر شیدا می شود

محمدرضا علی پور

با عشق تــو آرام شد این قلب مریض

با عشق تــو  آرام شد این قلب مریض
شــیرینی لبخند تــو چون قند و مویز

از شــوق صدایــت یــخ دل آب شــود
هر وقت بگویی تو به من جان و عزیز

سمیه مهرجوئی