یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

من لای سکوتِ عبورِ آدم‌ها

من
لای سکوتِ عبورِ آدم‌ها
خودم را جا گذاشته‌ام،
در نگاهِ گنگِ پنجره‌ها
یا شاید
در گوشه‌ای از چایِ سردِ بعدازظهرها.

تمام شدم،
بی‌آنکه کسی بداند
چه طوفانی درونم گذشت،
و در نگاهِ پر از افسوس
پسرِ کار
به دختری خندان
خودم را،
بی‌صدا،
گریستم.

رفتم،
بی‌کفش، بی‌چتر،
در کوچه‌ای که باران
نام مرا از دیوار شست.
نه سلامی ماند،
نه صدایی که مرا
از خوابِ فراموشی
برگرداند.

تنها ماندم،
با صدای قاشق‌هایی
که در فنجانِ خالی می‌چرخند،
و سایه‌ای
که گاه‌گاهی
مرا به اسمِ کوچکم
صدا می‌زند،
بی‌آنکه بدانم
از کجای خاطره برگشته.


حمید رضا نبی پور

از هزاران علفی که روییده ،

از هزاران علفی که روییده ،
ساز ناکوک باد،
از کدام ترانه تهیست؛
که ناز هر کدام را که خرید
نای رقصیدن نداشت ؟
نسیم هوسباز دست علف را که فشرد،
کدام ترانه در بیخ گوشش خواند
که به نرمی دور خودش چرخید ؟
علف ها باید رقص در باد را تجربه کرده باشند!
وگرنه به دور خود چرخیدن ،
دست افشانی در شروع بزم عاشقی ست.


سید محمد علی وکیلی شهربابکی

هرگز نمیبخشم تو را ، کَردی فراموشم چرا؟

هرگز نمیبخشم تو را ، کَردی فراموشم چرا؟
گفتی تو از پیشم نَرو ،امّا خودت رفتی چرا؟
آخه تو میگفتی که من، به عشقِ تو جون  میدهم
حالا به من میگی نزن ، حرفی اَزون روزا چرا؟


من تا به قیامت دیگه عاشق نمیشم
تو چه کردی که اون آدمِ سابِق نمیشم
آخه من تا به قیامت دیگه عاشق نمیشم
تو چه کردی که اون آدمِ سابِق نمیشم

_
قلبِ تو اینجوری نبود،کی قلبتو از من گرفت
شُدی تو عاشقِ یکی ،که عشقمو از من گرفت
هر جا بِیادِ من بودی ، میگفتی عاشِقت مَنم
عاشقِ دیگری شُدی ،میخوای که از پیشت بِرَم

من تا به قیامت دیگه عاشق نمیشم
تو چه کردی که اون آدمِ سابِق نمیشم
آخه من تا به قیامت دیگه عاشق نمیشم
تو چه کردی که اون آدمِ سابِق نمیشم

علیرضا برمور

موهایت باد را می‌ریزد

موهایت
باد را می‌ریزد
لب‌هایت
عطرِ دوردستِ برکه
و بوسه‌ات
طعمی‌ست
که خواب را تلخ می‌کند.


سیدحسن نبی پور

یک پله تا سقوط3/3

یک پله تا سقوط
از هرچه خواهش و از هرچه خواستن
تا قعر
تا نبود

افتادن از بلندی کاذب
             در تار عنکبوت
با حجمی از نگفتن و باید نگفت
با درد، با عذاب
در وهم، در هبوط

یک پله
   یک پله
       یک ارتفاع اندک ناچیز
فریادی از شکستن بسیار
از دل که نه،
ازبغضِ مانده درگلوی سال های سال، نه
_حالا شکستِ کمر هست در سکوت!
در واپسین سقوط
   با دست و دشنه ها
                   زنجیر ها
                        اسیرها
از فهم های منبسط بی نظیرها
                  ایراد یا ثبوت؟

خسته تر از همیشه اند
این انحنای بار تپیدن ها
یک راست
     یک ردیف
اندک
    اندک
        خطوط...


عباس جفره

چه زیبا عشق را با چشم هایت

چه زیبا عشق را با چشم هایت
به پای باورِ قلبم نشاندی
نگاهت مرز دوری از خودم بود
تو خواهی را به ایمانم کشاندی


تو یعنی رازِ آغوشِ سعادت
خیالِ عاطفه فردایِ راحت
تو یعنی مرگِ اصحابِ شکایت
حدیثِ فتحِ اندامِ رضایت


تو یعنی حسنِ یوسف را خریدن
زلیخایی شدن دردانه چیدن
تو یعنی لمسِ دستانِ نجابت
ترنجِ طعنه را ناکام دیدن


تو مثلِ لطفِ آبیِ اجابت
دعای سبزِ سروی جنس ماندن
تمامِ آرزوی ساحلِ من
میانِ موجِ اشعارِ تو خواندن


سپردم دستِ تو سکّانِ دل را
خدای خواهشِ ایثارِ دریا
وجودم نذرِ لنگرگاهِ میل ات
قرارِ یادبان های تمنّا


بنوش از شوقِ اشکِ روسری که
حجابم را برای تو شکسته
وَ با لبخندِ گل در انتظارِ
عبورِ بوسه ای شیرین نشسته

مریم کاسیانی

السلام علیک یا صاحب الزمان

‌‌ ⊱♥
                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

محمد