یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نه از کفر گفتم نه مدح جهان

نه از کفر گفتم نه مدح جهان
فقط گریه کردم میان فغان

نه در بند تسبیح و نه کافرم
فقط خسته از فُرمِ هر باورم

نه در بزمِ زاهد، نه میخانه‌ام
نه شوریده‌دل، نه فرزانه‌ام

نه مدّاحِ قدرت، نه در بندِ جاه
نه مایوس از لطفِ روزِ پگاه

دلم خسته از رنگ و آوازه‌هاست
ز زخمی که پنهان‌تر از رازه‌هاست

جهان گرچه پر نقش و پر نغمه بود
ولی در ید عده ای پخمه بود

نه از خلق، امید به دل بسته‌ام
نه بر حال خود نغمه‌ای جسته‌ام

شما را که بی‌نام و بی‌ادعا
قدم می‌زنید از سرِ آشنا

شما روشنی در دل شب شدید
برای دل خسته، کوکب شدید

خوش آن دل که بی‌منت و بی‌صدا
به دل هر بدی را کند کیمیا

به نام خدا نان کس ها برید
به ذکرِ علی، حلق مردم درید

اگر خواهی از جهل یابی رها
به صدقِ دل و جان، بکن ادعا

خدا خانه در پیچ این کوچه‌هاست
نه در قصر و محراب و این واژه‌هاست

تو ای خسته‌دل، دل به ظاهر مبند
که شمسی نتابد زِ آیینه‌بند

برون آی از این خوابِ بی‌انتها
ز تقلیدِ کور و سکوتِ خطا

ببین در دلِ کودکِ کار، دین
نه در طبل و نه در صدای حزین

خدا را بجو در نگاهِ فقیر
نه در قصر این مشرکان شهیر

نه هرکس که با لهجهٔ دین سخن
به درگاهِ معناست با جان و تن

رهایی ز جهل است سرّ نجات
نه تکرار طوطی‌ و این شایعات

بشوی از دلت وهم تقدیر را
رها شو تو از بند و ظلم و جفا


جهانی بگفتا تو بشنو عزیز
ز جهل و خرافه بکن تو گریز

علی جهانیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد