یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دیشب از عشق تو آتش دل بی تاب گرفت

دیشب از عشق تو آتش دل بی تاب گرفت
شعله‌ای در سرم  افتاد و مرا  خواب گرفت

سایه‌ای از تو به جا ماند‌‌ در آیینه‌ی شب
دلم از دیدن این قصه‌ی نایاب گرفت

رفتی و خاطره‌ات ماند به جا در جانم
مثل آن چشمه که ساغر ز لب آب گرفت

اشک در آیینه افتاد و تماشایم کرد
غصه از گوشه‌ی چشمانِ ترم تاب گرفت

رفتی و بغض من ازخاطره‌ها سر وا کرد
ناله‌ام راه سفر تا دل  مرداب  گرفت

شب به شب‌گوشه‌ی‌این خانه تو رامی‌جویم
سایه‌ات با من و دل حسرتِ مهتاب گرفت

ای که از باده‌ی چشمان تو مستم هر شب
خود بگو کی بشود تشنه ی سیراب گرفت

سایه‌ای از تو به‌جا ماند، ولی بی‌جان است
دل من حسرت آن لحظه‌ی نایاب گرفت

رفتی و بعد تو هر ثانیه‌ام دردی شد
زندگی طعم غم و غربت اعجاب  گرفت

باد، عطر نفست را ز خیابان برده
کوچه‌هاحسرت آغوش تو را قاب گرفت

ماه با دیدن چشمان تو خاموش شده
آسمان از غم تو رعشه ی اعصاب گرفت

باز هم نام تو را زمزمه کردم امشب
باز هم بغض مرا گوشه‌ی محراب گرفت


مریم نقدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد