ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دیشب از عشق تو آتش دل بی تاب گرفت
شعلهای در سرم افتاد و مرا خواب گرفت
سایهای از تو به جا ماند در آیینهی شب
دلم از دیدن این قصهی نایاب گرفت
رفتی و خاطرهات ماند به جا در جانم
مثل آن چشمه که ساغر ز لب آب گرفت
اشک در آیینه افتاد و تماشایم کرد
غصه از گوشهی چشمانِ ترم تاب گرفت
رفتی و بغض من ازخاطرهها سر وا کرد
نالهام راه سفر تا دل مرداب گرفت
شب به شبگوشهیاین خانه تو رامیجویم
سایهات با من و دل حسرتِ مهتاب گرفت
ای که از بادهی چشمان تو مستم هر شب
خود بگو کی بشود تشنه ی سیراب گرفت
سایهای از تو بهجا ماند، ولی بیجان است
دل من حسرت آن لحظهی نایاب گرفت
رفتی و بعد تو هر ثانیهام دردی شد
زندگی طعم غم و غربت اعجاب گرفت
باد، عطر نفست را ز خیابان برده
کوچههاحسرت آغوش تو را قاب گرفت
ماه با دیدن چشمان تو خاموش شده
آسمان از غم تو رعشه ی اعصاب گرفت
باز هم نام تو را زمزمه کردم امشب
باز هم بغض مرا گوشهی محراب گرفت
مریم نقدی