یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

به گذرگاه تو افتاده‌ام از روی نیاز

به گذرگاه تو افتاده‌ام از روی نیاز
دل به دریا زده‌ام بی‌خبر از بیم و گداز

رهگذار غزلم شو که در این وادی عشق
جز به دامان نگاهت نبود راه فراز

همچو موجی که رسد ساحل و گردد بی‌تاب
بی تو آرام نگیرد دل من جز به نواز

سایه‌ای مانده ز من در گذر لحظه به دور
تو مگر روشنی صبح شوی، محرم راز

سرنوشت من اگر با تو رقم خورده بگو
تا بنوشم ز لبانت نم شیرین ایاز


الناز عابدینی

مادر

چشمه جوشان عشق مادراست.
تکیه گاهم شانه های مادراست.

زندگی و عاشقی و معرفت
هرچه دارم ازدعای مادراست.



محمد علی مقیسه

چشم‌هایت سفر دارد و

چشم‌هایت سفر دارد و
من
دانه دانه
دره می‌ریزم
از پیکرم
کاش لبخند انجیر معابد بودم
تا ریشه می‌زدی بر تمام دشت خوبی‌ها
طلوع می‌افتادی
در قلک آرزوهایی
که صبح به صبح
نام تو را صدا می‌کرد
ای گوشواره‌ی باد
ماندن بوی ترنج می‌دهد
بمان.

کیخسرو آریایی

بیزارم از این چهرهٔ پنهانِ نهانم،

بیزارم از این چهرهٔ پنهانِ نهانم،
وًَز غصّهٔ سوزانِ درونِ دلِ روانم.

در خلوتِ شب، نالهٔ خاموش چه گویم؟
وَز پردهٔ غم، رازِ نهان را چه بخوانم؟

در ظاهرِ شادی، دلی از غصه فَگارم،
در باطنِ خنده، زِ غمِ عشق، فغانم.


این من که نقابی زِِ ریا بر رخِ خود زد،
بیزارم از این چهرهٔ پنهانِ نَهانم.

مسعود حکیمی فرد

بنازم گُلی را که خارَش شدم

بنازم گُلی را که خارَش شدم
ریاضت کشِ روزه دارش شدم
به آغاز و پایانِ این ماه قَسَم
که توجیهی باید به جانان دهم
دریغ است که از ابتدا بگذرم
من این ماهو تا انتها می بَرَم
خجل آنکه باید به غایَت می بُرد
از این ماهِ رحمت پشیزی نَبُرد
به شعرم قَسَم
حال و شورم قسم
به هر فاصله
کز او دورم قَسَم
بجز او ندارم در این ماهِ عشق
که با او به ماهِ عسل میرسم

مهین بزرگپور سوادجانی

ناز و کرشمه‌ی تو اگر در سَحر نبود

ناز و کرشمه‌ی تو اگر در سَحر نبود
از عشق و عاشقی به جهان، هیچ اثر نبود
از دلفریبیِ تو شراری به جانِ ماست
گر زلفِ تو نبود ز غوغا خبر نبود
نازیدن و خرامشِ تو بی‌بدیل هست
چشمت اگر نبود، تو را این ظفر نبود
بردار دست و بگذر از این جانِ بی‌بصر
من را گنه چه بود؟ دلم را حذر نبود
این را هزار بار به دادار گفته‌ام
گر زینتی نبود، مرا بال و پَر نبود
چون روی خوش ز مرحمتِ اوست، باک نیست
خورشید اگر نبود، به شب این قمر نبود
نوری فتاده بر دلِ عاشق ز روز عهد
این نور اگر نبود به عالم هنر نبود

محمد-علی زرندی

بجز اینه که عشقت تا ندارد؟...

بجز اینه که عشقت تا ندارد؟...
تو قلبم غیر تو کس جا ندارد؟...

اگر عشقت نباشد در وجودم...
دگر این زندگی معنا ندارد...

عزیزم بسکه دنبالت دویدم..
خدا داند که پایم نا ندارد...

نمیدونی غم دوریت چه سخته...
تنم سرد، خانه ام گرما ندارد...

بیا برگرد تا دورت بگردم...
که موج موهاتا دریا ندارد...


عزیزم چشم سلطان زیر پایت...
که ماننده رخت، دنیا ندارد...

رسول مجیری