ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
آن سوی روز
رودخانه با تمام تن منحنی
درگذر خویش جابجا می شد
دست بر آن پاشیدم ، غمم را نشست
نگاه هایم رها شده بر رود،تند و لغزان ترکم کردند
و رود تسکین شب نشد!
عماد رمضانی
در رگان خاطره ات
افیون کدام هیروشیما جریان دارد
که خاکستر پدر را در باد می گریی
و دیگر ...
با کدام زبان بریده از سپیده دم بلافی
که پنجره را بر دریا توان گشودن نیست
و تو پنداری
هر روز
سرآغاز روزمرگی است
آخ...
تمام فکرم درد می کند
نمی خواهم دیگران برای تو دست تکان بدهند!
پَسِ بی کران سیاهِ پلک تاریخ
چشمِ دیدنِ در آغوش کشیدنت را نیست
و من..
مرده زاده شدن ترانه ای زخمی را
در هیاهوی ماسکِ سپیدِ غضب آلودت
به سزارین نشسته ام.
چشم در چشم کالت،
گسِ امید...
نجوایی دلفریب...
سپیدیْ ناتمام...
تا همین هجاهای گنگ را سوارِ عصیانِ آرامش هوار بزنم.
که هلاهل سکوتت
همچنانم عطش می دمد...
فروهر نگهداری
گر میشد عشق را آواز کرد
ناله سر میدادن
شیونی میزدن
گریه ها جاری بود
کاش میشد حرف بلبل را شنید
که چه زیبا عشق را آواز کرد
که چه لطیف آن را میخواند
چه با ناز از معشوقش تعریف کرد
دلا یاد ز بلبل گیر
ناز مثل بلبل کن
عاشق چو بلبل باش
و آواز بلبل شو
بهراد برج علیزاده
دلا ما در سینه دلی نداریم
یار و دل و دلدار همه رفتن از اینجا که در خانه یاری ندارم
بعد رفتنت خانه دل ویران شده است
گل و گلزار همه مردهاند
این دل بیابان شده است
صدیق خان محمدی
در شام که مارا چو چنین میل سحر بود.
ای کاش خدایا که امیدم برسانی.
*
نه طبع ضعیفی چو چنین غم برهاند
خوش باد طبیبا که امیدم برسانی
*
بر طبل سکوتی که بکوبیم بماندیم
ای جان جهان ها که امیدم برسانی
*
اشکی نه سرازیر به امید وصالی
ای روح ، دل آرا ، که امیدم برسانی
علی خزاعی
تنها، در گوشهای از سکوت
صدای تیکتاک ساعت
بوق ممتد پسزمینهی دیوار خانه
عمیق، به اندازهی جستجوی معنایی تازه
ناگهان از خود پرسیدم:
زندگی چیست؟
به گمانم، تنها همین برگ زرد پاییزی
انتهای قصهی رسیدن به خورشید را میداند
به وقت غرق شدن آسمان در چشمان خیس باران
هنگام هبوط قطره
نقطهی پایان نخستین اشتباه ابر
لحظهی رسیدن به اقیانوس، بنیآدم اعضای یکدیگر میشوند
صدای پرنده آنقدر نزدیک
که گویی بر لب شاخه در انتظار بهار نشستهای
زندگی قصهای است کوتاه
هرکس راوی قصهی خویش
جاری مثل رود، و در نوسان چون خورشید
زندگی، باغچهی روح است
خار نفرت یا گل عشق؟
فصل برداشت جای دوری نیست
حوالی لحظهی حال
آواز باد در گوش برگ زمزمه میش
علی توکلی