یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

معدن سیاه نفس بکش

معدن سیاه
نفس بکش
نان در اعماق زمین زیرخاکی است   
مرگ با پالتوی سیاه قدم میزند
در تونل هایی که ناله راه گم میکند
اکسیژن  کیمیا و خون ارزان جاریست
علامت استاندارد محو میشود
روی دست زندگی مانده
سرنوشتی که بدست مدیران خداباز
سپرده میشود
نفس بکش لعنتی  بوی مرگ پیچیده

نور بر بالهای پروانه مشکین بال می تابد
قهرمان ترین شما

بازمانده ایست
که هرشب غروری زخمی را
با عرق شرم بالای سفره ای خالی
پنهان  میکند

 نفس بکش تا پلکهای دود زده ات  باز بمانند
نفس بکش تا رو سفید ماندن ات  همه ببینند

رضا اهورایی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد