ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
زندگی بر موج آویزان شده
چون حبابی ساده و لرزان شده
آن ور رویای من را دیده ای؟
خاک سردی از پی طوفان شده
شور و حال کودکی رفته ز یاد
کودکی در حسرتی گریان شده
انتظاری از طلوع عشق نیست
شعله از طنازی اش حیران شده
کاغذی تر از دلم نشناختم
پاره پاره با نم باران شده
گفته بودی مردی ات را باختی
سایه ای در قامتت پنهان شده
بس که بوسه بر لب او داده ای
گوشه ی قلبت بن شیطان شده
خواستی از من بسازی یک بنا؟
دوره ی تغییر جسم پایان شده
من همینم ساده و خاکی و سبز
چون گلی که هدیه بر بستان شده
می شکوفد غنچه های عشق من
در نگاهی که چنان گلدان شده
من همینم یا پذیرا شو .....و یا
دورشو از خاطرم... ویران شده
من بنای قلعه ی شیطانی ام
که خیال تو درآن مهمان شده
بعد از آن آزار های شرم ناک
نام تو، مردک بی وجدان شده
نرجس نقابی
شاعر
به سینهگاهِ سحرگاه میرسید
با صدهزار لاله و سوسن
تا جشنِ پردهبازیِ شوخِ ستارگان:
یک چشمه از نمایشِِ مهتابِ سوخته
در پیچ و راهِِ خندهی بیتابِ رودها...
(فرق است بینِ جاری و مرداب، بیگمان)
لاله، که شعر بود،
در انقلاب مخملی تاک میچکید
از لابلای مِیزده لبهای خیسِ خون
سوسن،
خیال نازک آواز عشق بود
با عطر زندگی ...
شاعر
چراغ شوق برآورد:
فردا چمن به خانهی خورشید میرسد
(رویای بامداد، میچکد از شعر، همچنان)
فریبا نوری
قلب ات
بوی آسمان می دهد
که بی هیچ نشانی
باور آشنایی در من نشست
ما بارش یک ابریم
جلال احمدپور
بار گران زندگی
بر دوش من افتاده
و درد تلخ آگاهی
بر جانم دویده است
نه در آغوش من
و نه در اینجا
بلکه در جایی دور
فارغ از بازی تقدیر
که بر من جاریست
با گل و لاله و بلبل باش
من به سهمی ز تو در حد خبر
سخت محتاجم
علیرضا غفاری حافظ
میان ِ کوچه های تنگِ وحشت
غرورِ توپ و تانک بَر مَلا بود
چه قرآنهای تزویر بر عَلَم بود
چه دفترهای مشقی زیرپا بود
وجوجه کفترهای خیسِ زخمی
که بی مادر سپیده ی فردا بود
قطاری از یهودا بر سرِ چاه
و یوسفهاکه شورآبِ جفا بود
میانِ کاسه آبِ طفلِ گنجشک
نشان ازاشکِ چشمِ بچّه هابود
خدایااین زمینِ غم چه نامست
به پندار غزه یا کر بُبلا بود
بله اینجا غَزّه ست ،جانِ راوی
هزاران کربَلایش مُبتلا بود
مگردرنینواچندجنس شِمربود
جهانی شِمر غزه را عَبا بود
خدایا حرمله تکثیر گشته؟
که کودکان چنان هم درفنابود
کِنارِ سفره ها رگبارِ ظُلمت
نقابِ شیطَنَکان در خفا بود
خداوندا ببین اینجاهمانَست
و بَل غزّه بلاتر از بلا بود
خدا بیا وبَس کن رنجِ دل ها
مگر رازِ وُجود ، اشقیا بود
که تاخاطرم است ابتلا بود
بلابود و بلا بود ، کربلا بود
مریم عادلی