یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گفتم: که صبر کن نرو گفتی: مجال نیست

گفتم: که صبر کن نرو گفتی: مجال نیست
وقت وصال بود و تو گفتی وصال نیست
گفتم بمان که با تو بگویم حدیث دل
گفتی کنون که فرصت ابراز حال نیست
رفتی از این دیار و میسر نشد وصال
اما بدان که عشق من و تو خیال نیست
ای کاش یک نفس به درخت ام نظر کنی
تا بنگری به میوه ی عشقم که کال نیست

هر شب دلم بهانه ی چشم تو می گیرد
اما مگو چگونه؟ که جای سؤال نیست
رفتی، به انتظار نشستم ولی بدان
قلبی در انتظار نهادن کمال نیست
پس ترک ما بگفتی و رفتی برو ولی
این را بدان که ماه همیشه هلال نیست

حسین احمدپور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد