یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

کاش می‌شد از نو آغاز کرد

کاش می‌شد
از نو آغاز کرد
حال خوش زندگی را
ساز کرد
کاش دگرگونه جهانی داشتیم
هرگوشه‌اش
آب شیرین داشتیم
کاش طفل بی مادر نبود
هیچ اشکی
بر چشم تری
پیدا نبود
کاش جمع بودیم همه
هیچ مانده در راه
هیچ دلی خسته و تنها نبود
کاش نم‌نم باران بود به شب
صبح اما
نور دل‌انگیز آفتاب بود
کاش در فضای ریه‌مان
اکسیژن خالص بود
هیچ خبری از دود و
گرد و غبار و
این همه بیمار نبود
کاش...


مهرداد درگاهی

شاید رسد روزی جهان هم شاد باشد

شاید رسد روزی جهان هم شاد باشد
غمگین ترین بلبل زغم آزاد باشد
شاهنشه هستی نظر بر ما ببندد
بستان و باغ آدمی آباد باشد
شاید رسد روزی که از پیکار دنیا
سهم منو تو نقطه ی آغاز باشد
بوی رهایی آنچنان مطبوع گردد
هر دم صدای هلهل و آواز باشد
شاید رسد روزی که در اندیشه ی ما
صلح و صفا با آدمی همساز باشد
در هیچ زندان و قفس بلبل نباشد
افکار ما اندیشه پرواز باشد

منصور نصری

دل به بازار نگاهت برده ام تا نمایانش کنم

دل به بازار نگاهت برده ام تا نمایانش کنم
قصه مجنونی اش برملا کرده،رسوایش کنم
اف به تو ای بیخبر از حال عشق و عاشقی
راز لیلی با دلت گویم بلکه هوشیارش کنم

مجید فخرائی مقدم

صورتم را با خضاب رنگین می کنم

صورتم را با خضاب رنگین می کنم
لحظه ها را با درد ها آجین می کنم
پیش چشم مردمان با هر حیله ای
خنده بر صورت آذین می کنم
منتها از تو چه پنهان نازنین
پیش تو آلام را ماهین می کنم
تا مهربان گردی و رها سازی زغم
آسمان با ریسمان پائین می کنم


عبدالمجید پرهیز کار

چگونه می شود تو باشی

چگونه می شود تو باشی

تنهایی و ترس جولان دهد

وقتی ترانه ها برای تو از عشق می سرایند ؟

صبحدم نگاهت ،

نشسته بر مخمل آفتاب

می تابد بر گذرگاه نیاز

و فرشته وار ،

بالهایت را می گشایی

راهها را از پرتگاهها می گیری

پنجره ها را بر بادهای چموش می بندی

و عطر یاس آغوشت ،

خانه را بر ثانیه های هوشیار می نشاند

تا از هوای پاک و صمیمیِ

کوچه باغ عشقت زندگی تازه بماند


زهرا یوسفی

دیگر اکنون با بهانه

دیگر اکنون با بهانه
در زمستان
باز باران
می زند تق تق به شیشه
می چکد از شیروانی
با نوای آسمانی
در نواحی شمالی
گویی او دارد قراری
دیده از دور
دختری ابرو کمانی
با نمودی ارغوانی
زیر باران
خیس و شادان
زلف خود کرده پریشان
راه می‌رفته خرامان
تا رسد بر بیشه زاران
در دل یک روز عالی
در کنار جویباران
رقص می کرد
رقص می کرد
به چه زیبا
به چه زیبا


نیر صفری