ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
اتفاقِ عشقِ تو
برای افتادن در دلم
به تارِ مویی بند است
قرارِ عاشقیِ ما باشد
همین زمستان
رقصِ موهای تو
به وقتِ بادِ سردِ دی ماه
مسلم مک وندی
دلبستگی ام عذاب شد بعد از تو
دل دادگی حباب شد بعد از تو
دل سنگ شد و تنگ شد گفت به من
دلواپسی ام چو خواب شد بعد از تو
بی تو دل من عذاب شد بعد از تو
دلتنگی من چه باب شد بعد از تو
دلکندن من سراب شد بعد از تو
دل خاک شد و شراب شد بعد از تو
سجاد نوروزی
جاده مبهوت قدم های سرد من شده بود
جاده مرا می نگریست که به افق در جستجوی نشانی از تو خیره مانده بودم
جاده می خواست بلرزد اما دلش نمی آمد
جاده حال من عاشق را می فهمید
آنجا بود که فهمیدم حتی جاده هم از تا باوفا تر است....
فاطمه فرهوش
تو را اندازه دلتنگیم
خستگیم
دوست دارم..
ذهنم نگران درد های تو
روحم شده دیوانه فردای تو
چشمانم شیفته دیدار تو
قلبم حیران شده، بیمار توست
تو در قلب منی هردم
من کنارتو می مانم
در آغوش تو جا دارم
این را خوب می دانم
و به آن ایمان دارم
تو که کنار من بمانی
خانه ای می سازیم از پنجره و نور
توی باغچه اش عشق می کاریم
پای هر پنجره اش شعر می خوانیم
چتر را درخانه فراموش کنیم
برویم جایی دور
هوا سرد باشد
دلمان گرم
تو درآغوش من
و من در پناه دل مهربان تو
آسمان تیره شود
ابر ببارد..
تنمان خیس شود
و هوایی بخورد سرمان
گوش بسپاریم به نوای پاییزی برگ
دست در دست هم کوچه های شوق را بدویم
و شناور بشویم در لحظه های سرد
پرواز کنیم با بال های رنج
روی ابر های درد..
غم را در آغوش بگیریم
با شادی وسطی بازی بکنیم
سر بخوریم خاکی بشویم
گذر ثانیه را از یاد ببریم
و بدانیم در لحظه های ما
لبخند و تبسم جریان دارد
بهنام بادپروا
آن ماه، نوری در شب یلدای ما بود
نام قشنگش زیر لب نجوای ما بود
برق دو چشمانش مرا دیوانه می کرد
زنجیر عشقش روز و شب در پای ما بود
رویای خوش بسیار بود و بی گمان او
زیباترین و خوش ترین رویای ما بود
گرچه برای اهلِ دنیا یک نفر بود
آن یک نفر، بی شک همه دنیای ما بود
مجنون او بودیم و اما حسرت اینکه
ای کاش او هم اندکی لیلای ما بود
او بی خبر از داغ عشق ما و افسوس
ای کاش میشد لحظه ای او جایِ ما بود
من بودم و غم بود و دوری و دگر هیچ
با او ضمیر شعر من معنای ما بود
مهدی رنجبر
تمام هستی من گشته بازجای غمت
تهی مباد دلم یک دم از هوای غمت
هنوز از نفس بیریای صبح پُر است
فضای دهکده ی سینه روستای غمت
کجاست قبلهی بیسوی عشق تا به نیاز
نماز شِکوه گذارم به اقتدای غمت
مرا به غمخانه ی نهان خویش بخوان
در این دیار دلی نیست آشنای غمت
سراغ واحه ی دریا از آبها بگرفت
دلی که بار سفر بست پا به پای غمت
شبی چو خواب به بالین من بیا و بشوی
تمام خستگیام را به لای لای غمت
معصومه حیدرپور
در سکوت رفتنت,
خواب را مشت مشت,
آب می کنم
می دهم برچشم سیلاب برده ام,
نیمه شب های هیاهو خورده ام
خانه ام, نور می تابد خیالت
خواب را بیداری ام,
دق می دهد با اشک خشک,
رفتنت,
عادت نشد,
در فراق شب زده,
تکرار شد......
اعظم حسنی