ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
مهر تو و گرمی اغوش تو صهبای من
زیور شب های من و رویش فردای من
باعث حیرانی و شیدایی و مستی شده
شور تو و عشق تو در داخل رگ های من
غریق تنهای دلت من شدم از بخت خوش
ای که منم ماهی و قلب تو چو دریای من
دیده به در دوخته بودم که ببینم تو را
ای که خم از عشق تو شد قامت رعنای من
حین تماشای تو هوش از سر من پرکشید
یکدفعه آگاه شدم عاشقم ای وای من
از دل من تا دل تو جاده ابریشم است
در دل من جای تو و در دل تو جای من
دیدن تو باعث جاری شدن زندگیست
سرخیِ خورشیدِ غروبِ شبِ یلدای من
امین گازرانی فراهانی
این خون دیده ما حرف آخر است
اشکی چکیده به پهنای دفتر است
فکر و خیال من اینجا به هر طریق
پرواز خسته ی بال کبوتر است
تیغی کشیده ز انبوه واژه هاست
مرغی تپیده به خون و به پیکر است
بر ساز و سیم سه تار شکسته ام
زخمی که می زنم اینجا ز خود در است
با هر زبان و روش گریه کرده ام
افسار گریه به دستان باور است
شب می رود که مرا وا کند ز خود
بغض گلو چه کنم همدم سر است
سازم شکسته و من گوشه می زنم
سازی که خاطره ی آه پیکر است
اینجا عنان گلو را بریده اند
فریاد خسته کنون لای خنجر است
اشکی نشسته لب دیده های ما
دیگر همیشه و بر چهره زیور است
پای سعید رفته دگر از گلیم خود
پیش مذاق شما رد و کافر است
سعید آریا
از بام نگاهت بر ما نظری هست
ما منتظر گوشه چشمی به فغانیم
امید رسیده به آفاق باران نوازش
بخشای خطایم که پائیز نهانیم
دستی گرفتم به نیایش چه بگویم
افتاده آن دل به اندوه چنانیم
گفتی بخوانم به تضرع شاید به نگاهی
لبخند رضایت بنشانم که همانیم
نومید مباد آهی کز خار مغیلان ها
ناید گزندی گر به پناهش بنشانیم
عبدالمجید پرهیز کار
با رفیقان گرچه بیرون آمدم از خلوتم
باز با احساس تنهایی خود هم صحبتم
مثل قرآن غبارآلود مسجد،سالهاست
روی خاک سرزمین خویش هم در غربتم
قصه قصری بدون گنجم اما با شکوه
ظاهری مغرور دارد باطن بی هیبتم
مثل نور از شیشه،از من بی تفاوت رد نشو
بعد عمری عاشقی کمتر ز قدری نفرتم؟
امشب از آیینه راز چشم هایت را بپرس
تا بدانی من چرا از دیدنت در حیرتم
محمد جاهد
خانه ای که پناه می دهد
چون درختی ایستاده
در ریشه خود
شاخ و برگش
آشیانه خواهد شد
غنچه عشق
در آن خواهد روئید
بر و بار خواهد داد
و اگر ما مردم
دست در دست
بنشینیم زیر سایه آن
نزنیم تیشه بر ریشه خود
جاودان خواهد شد.
دکتر محمد گروکان