یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پنجره زل زده...

پنجره زل زده به زیبایی ات
دیوار قلب من فرو می ریزد
باید از سایه دیوار بالا برم
باید تمام کنم این همه تنهایی را
بالا می روم
دستم را روی نرده های تاریکی
لابه های غروب های زنگ زده
این همه تنهایی را به کجا می برم؟
قرار بود پنجره حرف هایم را تمام کند

نه دیوار
دیوار که همیشه تنهاست
پشت این همه دیوار تنهایی من است

محمد رضا ترابی

من دریا را لگدمال کردم

من دریا را لگدمال کردم

تو نفست را در سینه حبس ،

و روی صحرا خوابیدی

ما خود را به شاخه های نادانی

دار زدیم ،

و بعداز مرگ ، آگاه شدیم


مژگان رشیدی

با صدای پای خیالت

با صدای پای خیالت

رؤیاها در من

به پرواز می آیند

و زمینُ زمانم را

از تو پر می کنند


پرویز صادقی

گل باغ دلم را بیهوده مچین

گل باغ دلم را بیهوده مچین
قلب شکسته ام را مزن برزمین
آن شاخۀ گل سرخ که به تو دادم
چند روزی نگه دارش به یاد دیرین
به یاد آن باغ سر سبز و زیبا
به یاد روزهای نشاط انگیز شیرین
بوی شبدر و بوی عطر گل یاس
پرواز پروانه ها بر گل های رنگین
نغمه شاد پرندگان بر شاخسار
شنای ماهیان در آب بلورین
زیر سایۀ آن درختان پر ثمر
آویخته بود گیلاس شاخه بر پرچین
کنار چشمه مانده بود به یادگار
دل ربایی با زنجیر با یاقوتی نگین
تا هرگز نرود یاد ایام از دل
تا بماند آن در چشم چو خوابی سنگین


منصور چقامیرزایی

السلام علیک یا صاحب الزمان


                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

محمد

ای کاش شعر بودم

ای کاش شعر بودم
زمزمه ی لب هایت می شدم
یا اینکه اشک بودم
رفیق چشم هایت
ای کاش باد بودم
با موهای تو می رقصیدم
باران بودم
بر تو می باریدم
اینک اما در دل شب ها
منم با یاد تو تنها
و این ای کاش ها


مجید رفیع زاد

بی‌خبر از سر کوی تو سفر خواهم کرد

بی‌خبر از سر کوی تو سفر خواهم کرد

همه آفاق پر از فتنه و شر خواهم کرد

فتنهٔ چشم تو ای رهزن دل تا بسراست

هر کجا پای نهم فتنه و شر خواهم کرد

لذت وصل تو نابرده فراق آمده پیش

سود نابرده ز سرمایه ضرر خواهم کرد

گلهٔ زلف تو با روز سیه خواهم گفت

صبح محشر شب هجر تو سحر خواهم کرد

وقت پیدا اگر از دیدهٔ خون‌بار کنم

مشت خاکی ز غمِ یار به سر خواهم کرد

گفته بودم به ره عشق تو دل خوش دارم

به جهنم که نشد، کار دگر خواهم کرد

خلق گفتند که از کوچهٔ معشوق نرو

گر رود سر من از این کوچه گذر خواهم کرد

تیر مژگان تو روزی ز کمان گر گذرد

اولین بار منش سینه سپر خواهم کرد

گشت این شهرهٔ آفاق که عارف می‌گفت

همه آفاق ز جور تو خبر خواهم کرد

-----------------------
عارف قزوینی