یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پنجره زل زده...

پنجره زل زده به زیبایی ات
دیوار قلب من فرو می ریزد
باید از سایه دیوار بالا برم
باید تمام کنم این همه تنهایی را
بالا می روم
دستم را روی نرده های تاریکی
لابه های غروب های زنگ زده
این همه تنهایی را به کجا می برم؟
قرار بود پنجره حرف هایم را تمام کند

نه دیوار
دیوار که همیشه تنهاست
پشت این همه دیوار تنهایی من است

محمد رضا ترابی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد