| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
همهچیز
از نبودن تو حکایت میکند
به جز دلم
که همچون دانهای در تاریکی خاک
در انتظار بهار میتپد،
تو بر میگردی،
میدانم...
از دورها و دورها میآیی و فقط یک چیز
فقط یک چیز کوچک در زندگی من جابجا میشود
این که دیگر بدون تو در هیچ کجا نیستم...
انسانها دو گونه هستند :
یکی آنان که در تاریکی بیدار هستند و
دیگری آنها که در روشنایی هم خوابیدهاند ...
من ناز بالش کوچکی از سوالم
دلم می خواهد
سر بگذاری بر سینه ی من
بگویی:
چه پرنده ای است
که به جای من
در هوای تو آواز می خواند.
کسی که نتواند افکارش را تغییر دهد
هیچ چیز را نمیتواند تغییر دهد...
جرج_برنارد_شاو
عادت ناجوان مردانه ترین بیماریست،
زیرا هر بد اقبالی را به ما می قبولاند، هردردی را و هر مرگی را.
در اثر عادت، در کنار افراد نفرت انگیز زندگی می کنیم،
به تحمل زنجیرها رضا می دهیم، بی عدالتی ها و رنجها را تحمل می کنیم.
به درد، به تنهایی و به همه چیز تسلیم میشویم.
عادت، بی رحمترین زهر زندگیست. زیرا آهسته وارد می شود،
در سکوت، کم کم رشد می کند و وقتی کشف می کنیم که چطور مسموم آن شده ایم،
می بینیم که هر ذره بدن مان با آن عجین شده است،
می بینیم که هر حرکت ماتابع شرایط اوست و هیچ داروئی هم درمانش نمی کند.
یک مرد
اوریانا_فالاچی
