| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
در فرو بستهترین دشواری
در گرانبارترین نومیدی،
بارها بر سر خود بانگ زدم:
"هیچت ار نیست مخور خون جگر،
دست که هست!"
بیستون را یاد آر،
دستهایت را بسپار به کار
کوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار!
وَه چه نیروی شگفت انگیزیست
دستهایی که بههم پیوستهست!
فریدون مشیری
بعضیها
وقتی برایت مینویسند
خوبی؟
آدم،لبخندمهربانشان را
بین حروف میبیند!
قدرشان رابدانید!
آنهامهربانی را اعتباری دوباره میدهند
دوست عزیزم«خوبی؟؟»
می بینمت
کنارِ لبت زخمی را جوش داده اند
تا لهجهی حقیقت را شاید تغییر دهند
و سنگ در صدایت تمکین میکند
به تماشا و سکوت...
اگر قضاوت شدی سکوت کن
خواستی قضاوت کنی
هم سکوت کن
سکوت نشانه قدرت است
نه ضعف
خودت باش
اثبات خود، نیازی
به دست و پا زدن ندارد
تصدقِ چشم هات ،
کمی بخنــــــــد
این طور که می باری
خورشیــــــــد هم ،
می ماند از رفتن ...!
.
.
.
رضا کاظمی